۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

دست مریزادی به آقای بان کی مون



اظهارات آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، نقطه پایانی بود بر امیدهای جمهوری اسلامی که گمان می کرد با استفاده ابزاری از اجلاس کشورهای غیرمتعهد می تواند برای خود موقعیت و اعتباری در سطح بین المللی کسب نموده و برای ادامه جنگ افروزی هایش در منطقه یارگیری کند. رژیم که با صرف هزینه و تبلیغات فراوان سعی داشت از برگزاری این اجلاس در تهران به نفع خود سوء استفاده کند از همان آغاز با مشکلات عدیده ای مواجه گردید. چرا که از 150 عضو جنبش کشورهای غیرمتعهد، تنها 50 کشور در سطح سران در این نشست شرکت نمودند. جمهوری اسلامی تلاش می کرد که از این اجلاس برای جلب حمایت سایر کشورها از دیکتاتور جنایتکار متحد رژیم، بشار اسد و همچنین مظلوم نمایی پیرامون تحریم های امریکا و غرب استفاده کند و تا حدودی از انزوای شدید خود در عرصه بین المللی بکاهد. 

رژیم در این راه، روی حمایت دولت تازه مصر هم حساب زیادی باز کرده بود و گمان می کرد با تغییر و تحولات اخیر کشور مصر و روی کار آمدن دولت اسلامی، می تواند از حمایت این دولت در بحران سوریه بهره جوید. اما اظهارات محمد مرسی رییس جمهور مصر ضربه محکمی بر دهان رژیم بود. وی با بیان اینکه کشورش فعلا برنامه ای برای تجدید رابطه با ایران ندارد به شدت از حمایت های جمهوری اسلامی از دولت سوریه انتقاد کرد و گفت: "رژیمی که مردم خود را می کشد، باید از صحنه ناپدید شود". 

جمهوری اسلامی که هنوز از بی آبرویی کنفرانس اسلامی و اخراج دولت سوریه از این کنفرانس خشمگین بود این بار به سراغ دبیر کل سازمان ملل متحد، بان کی مون، رفت و تلاش کرد از حضور وی در تهران حداکثر سوءاستفاده را بنماید. از سوی دیگر، مخالفان رژیم ایران در داخل و خارج از مرزها نیز با ارسال نامه هایی به دبیر کل سازمان ملل خواستار رسیدگی وی به وضعیت حقوق بشر در ایران و دیدار او با زندانیان سیاسی شدند. خوشبختانه آقای بان کی مون در دیداری که با رهبر جنایتکار جمهوری اسلامی داشت، به خوبی از نقض حقوق بشر در ایران و فتنه انگیزی های رژیم در سطح منطقه انتقاد کرد و از سران جمهوری اسلامی خواست تا از سیاست های خصمانه خود در قبال سایر کشورها دست بردارند. بان کی مون همچنین با رد پیشنهاد بازدید از مراکز هسته ای رژیم ایران، اظهار داشت بازدید از این مراکز کار متخصصان و کارشناسان آژانس انرژی اتمی است نه او و رژیم جمهوری اسلامی باید به نمایندگان آژانس اجازه بازدید از این مراکز و تصمیم گیری درباره روند فعالیت های هسته ای خود را بدهد و از پنهانکاری ها در این خصوص دست بکشد.

اظهارات آقای بان کی مون، هر چند با دیدار از زندانیان سیاسی و بررسی جزئیات موارد نقض حقوق بشر در ایران همراه نگردید، اما به قدر کافی برای رژیم جمهوری اسلامی رسوایی به بار آورد و امیدهای رژیم برای سوءاستفاده از حضور وی در تهران را نقش بر آب کرد. صحبت های آقای بان کی مون در تهران می تواند نشانه ای از تأثیرگذاری تلاش های اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم باشد که با ارسال نامه های متعدد به وی تا حد زیادی تبلیغات غیرواقعی رژیم را بی اثر کردند. به هر روی شایسته است از جناب دبیرکل بابت اظهارنظرات روشن بینانه شان سپاسگزاری کنیم و از ایشان بخواهیم که زین پس نیز در کنار ملت ایران بایستند و از حقوق آزادیخواهان ایرانی دفاع کنند. 

زنده یاد داریوش همایون: آخرین عرض من این است؛ دموکراسی لیبرال با حفظ پادشاهی



رایزن فقید حزب مشروطه ایران، زنده یاد دکتر داریوش همایون، که بعضی‌ها به خیال خامشان راه آن بزرگوار را در پیش گرفته‌اند ولی در واقع بر خلاف خواست و آرزوی وی عمل می‌نمایند، بیش از سه چهارم عمر پر بارش را صرف سیاست و آن هم از نوع برترش نمود و بیشتر این دوران با ارزشش را به پای مشروطه ایران ریخت و هر چند در این رهگذر خون‌دل‌ها خورد و مرارت‌ها کشید ولی تا آخر عمر به مشروطه ایران وفادار ماند و تا زمانی که حتی بالای هشتاد سال بود برای مشروطه‌خواهان و علاقه‌مندان آن از مشروطه ایران می‌نوشت و سخن می‌راند. شادروان داریوش همایون با اینکه می‌توانست بیشترین حق را از حزب مشروطه ایران از آن خود بداند و به دیگر سخن موجودیت یافتن این حزب در مقیاس بسیار بزرگ مدیون شخصیت والای این بزرگوار است اما وی هرگز به اصول، موازین و ارکان اساسی مشروطه ایران جفا ننموده ( نهاد پادشاهی را در هر فرصتی که پیش آمده تأیید کرده است و حزب مشروطه ایران بدون این نهاد برایش حتی قابل تصور نیست. برای اطمینان حاصل کردن از این مطلب، شما خوانندۀ محترم را حداقل به بیانات زنده یاد داریوش همایون که در نشست شماره ۸۷ دفتر پژوهش حزب نامبرده بکرات بازگو شده است رجوع می‌دهد . در ادامه این سطور به برگزیده‌هایی از این بیانات توجه فرمایید.) و کوچکترین تعرضی به آنها نکرده است. اگر گاهآ انتقاداتی در جهت بهتر شدن حزب داشته و یا هشداری بمنظور بیدار نگهداشتن‌مان داده باشد از روی حسن نیت بوده و لحظه‌ای در صدد صدمه زدن و زیرپا گذاشتن اصول مهم حزبش بر نیامده است. داریوش همایون یک منتقد بتمام معناست. انتقاد او هدفمند و سازنده است. تخریب و ترور شخصیت در نقد وی جایی ندارد بلکه برعکس همانگونه که حتی خانم فرخنده مدرس نیز معترفند „دکتر داریوش همایون فروتن بود و گردن احترام خم می‌کرد چه در در مقابل موافق و چه مخالف" یعنی همین خانم محترمی که امروز حزب مشروطه ایران و مالآ همۀ اعضای آنرا به آب کثیف تشتی تشبیه می‌کند و نهایت احترام و اوج ابراز ادب خویش را در برابر مخالفانشان به نمایش می‌گذارند، چاره‌ای نمی‌بیند جز اینکه به اینگونه خصائل پسندیدۀ داریوش همایون اعتراف نماید. جای تأسف اینجاست که چنین شخصی این ادعا را دارد که مرید و رهرو استاد ادب و نزاکت یعنی داریوش همایون بوده و منش وی را در برخورد با دگراندیشان بکار گرفته و می‌گیرد. رایزن فقید حزب مشروطه ایران هرگز آینده حزب مشروطه ایران را با خطری مواجه ننموده است و چنانچه کوته فکرانی با سوء نیت پیدا شده باشند که قصد ضربه زدن به حزب و مبانی آنرا داشته‌اند، بیدرنگ خود آن شادروان به داد حزب و ارکانش رسیده و با صلابت هرچه تمامتر کید بدخواهان را به خودشان برگردانده، نقشه‌های پلیدشان را نقش بر آب نموده و حزب خود را نجات داده‌است. اما امروز شاهد آنیم که یک عدۀ انگشت شمار، که هنوز سبیل سیاست بر پشت لبشان نروییده و پیراهنی از این بابت پاره ننموده اند و صرفآ بدلیل سه و یا چهار سال فعالیت در حزب، در برابر و مقابل ارکان و اساس مشروطه ایران قد علم کرده و با گستاخی خاص خودشان آن ارکان را به باد انتقاد می‌گیرند و در عالم خود اسباب به کنار زدن آنها را فراهم می‌نمایند. زهی خیال باطل! (لطفا به مقالاتی چند که این روزها کرارآ در تارنماهای تلاش، رواداری، اخبار روز و ... درج شده و می‌شوند مراجعه فرمایید.)

از شاهزاده محبوب ایران، رضا پهلوی، بطور مستقیم و بصراحت بعنوان یکی از ارکان مهم حزب مشروطه ایران در اساسنامه و منشور این حزب رسمآ نام برده شده است. تا زمانی که خودشان از کاندید شدن برای مقام پادشاهی چشم پوشی نکرده‌اند و یا حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) شخص دیگری را کاندید ننموده است، ایشان کاندیدای مقام پادشاهی ایران بوده و هستند و اهانت به ایشان اهانت به منشور و اساسنامۀ این حزب وزین تلقی می‌شود. از بدو تولد سازمان مشروطه خواهان ایران که آخر سر به حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) تغییر نام داد، پایه و اساس این سازمان بر مبنای اصولی بنا شد که به بیانیه ۱۴ ماده‌ای پادشاه (رضا پهلوی) معروف است. (اختتامیه ماده ۱ اساسنامه حزب مشروطه ایران: ... اصول عقاید و برنامه سیاسی حزب در منشور آن آمده است که بر همه اسناد حزب اولویت دارد و با الهام از قانون اساسی مشروطیت ایران و نیز بر پایه بیانیه ۱۴ ماده‌ای پادشاه تدوین شده است...) . امروز همین پادشاه بطور بی‌سابقه و غیر‌منصفانه مورد حمله و اتهامات پوچ و بی‌معنی و سراسر ساختگی و کذب قرار می‌گیرد و آن هم از سوی کسانی که خود را به ظاهر دوست، مرید و یا طرفدار زنده یاد دکتر داریوش همایون، یعنی همان کسی که اساسنامه فوق‌الذکر را تهیه و تدوین نموده است، می‌دانند (...اگر می‌خواستم پادشاهی نباشد از روز اول این حرف‌ها را نمی‌زدم و اساسنامه و منشور را نمی‌نوشتم...).


آن شخصیت برجسته (شادروان داریوش همایون) هرگز در این فکر نبوده و هیچوقت بزبان نیاورده است که می‌توان از شاهزاده گذشت و ایشان‌را بکنار زد. آن انسان والا هر چند آدم منتقد و تحلیل‌گری توانا بود لیکن از آنجایی که به اساسنامه، منشور و دیگر اسناد حزبی اشراف کامل داشت هرگز به نهاد پادشاهی و کاندیدای فعلی آن (شاهزاده رضا پهلوی) بی‌احترامی ننموده و سخن از کنار گذاشتن وی بر زبان نیاورده است (ای کاش روزی آنانی که در جلسات دیداری و حضوری شادروان داریوش همایون و شاهزاده رضا پهلوی با همدیگر داشتند، حاضر بوده‌اند در خصوص رفتار و کردار رایزن فقید و شاهزاده نسبت بهم سخن آغاز کنند). امروز می‌بینیم که براحتی به شاهزاده جسارت می‌شود و حرف از کنار گذاشتن ایشان بمیان می‌آورند. ای کاش آن رایزن شجاع‌مان زنده بود تا خودش بروشی که استادش بود پاسخ متعرضین، فرصت‌طلبان و دروغ پردازان را می‌داد . بارها اتفاق افتاده است که رایزن فقید حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات (رأی و نظری داشته‌اند که گاها و در وهله اول برای اعضاء حزب نامبرده قابل قبول نبوده و در مجامع رسمی حزب رأی نیاورده (نمونه‌اش تغییرات بعمل آمده در نام و آرم حزب می‌باشد که چهار پنج سال قبل رأی نیاورده بود) و نهایتآ آن شادروان تن به خواست و تصمیم اعضاء حزب داده و از رأی و نظر خویش برگشته‌اند. در این رهگذر هیچوقت ناراحت و دلگیر نگشته است و صرفآ سعی نموده است از راه منطقی و قانونی عقاید و افکار خودرا همه پسند نماید که نمود. آن رایزن بتمام معنا و توانا هرگز برای قبولاندن رأی خود به درشتی و گنده‌گویی روی نیاورد و کسی را تهدید نکرد با اینکه رایزن مقتدر حزب و سخنگوی غرایی بود و با مقامی که داشت بهتر از هر کسی می‌توانست اینکار را بکند. اما امروز عده‌ای به راحتی آب خوردن خود را بالاتر از ارکان رسمی حزب قرارداده و در امری دخل و تصرف می‌کنند که از حوزه اختیارات و عمل آنان خارج است. آنها فکر می‌کنند که چون چند صباحی با رایزن فقید مشروطیت نوین نشست و برخاست داشته‌اند کافیست تا زیر و بم حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) را در هم نوردند و از پارچه این قواره آن قبا و یا بهتر بگویم آن ابایی را بدوزند که فقط برازنده تن خود و همفکرانشان و بلاخص ذوب شدگان در ولایت‌فقیه و عاشقان دوران طلایی امام راحلشان باشد و لاغیر غافل از اینکه هستند اشخاص معروف و محترم دیگری که عمری را با زنده یاد داریوش همایون زندگی کرده‌اند و بخوبی می‌دانند که اراده باطنی آن عزیز سفر کرده چه بوده است و حزبش را هرکز بدون پادشاه (به قول خود شادروان:دموکراسی لیبرال با حفظ پادشاهی) نه آرزو کرده و نه طلبیده است. اگر کج‌اندیشان و اشخاص بظاهر دوست تصورشان بر اینست که داریوش همایون پسوند لیبرال دموکرات را از برای کوبیدن و لغو کردن مشروطیت و پادشاهی به دنباله حزب مشروطه ایران اضافه نموده است سخت در اشتباهند و مطمئنا معنا را دریافت ننموده و راه را به خطا رفته‌اند و به جرئت می‌توان گفت که عمدا و یا سهوا خلاف خواست و ارادۀ داریوش همایون طی طریق می‌نمایند. در عوض هستند دوستان و حامیان حقیقی آن رایزن فقید و حزبش که بخوبی و براحتی در برابر این عقیده و تصور نادرست خواهند ایستاد و جلو هر کجی و خلاف را مثل همیشه خواهند گرفت.

اصول و موازین حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) با نوشته، مقاله و یا بیاناتی که بدنبال جوسازی‌ها و دغل‌کاری‌ها تهیه شده و انتشار می‌یابند، بوجود نیامده‌اند که با همین روش نیز از بین بروند و یا در آنان تغییر و دگرگونی صورت پذیرد. اسناد حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) حاصل سال‌ها، اگر نگوییم ده‌ها سال، کار و تلاش اشخاصی همانند شاهزاده رضا پهلوی، زنده یاد دکتر داریوش همایون و تعداد بسیار دیگری از اشخاص فرهیخته و فرزانه بوده است و به این سادگی‌ها که بعضی تصورش را دارند قابل تغییر و یا ابطال نیستند. یک شخص هر چند با سواد و صاحب نظر باشد باز توانایی و اجازه این را ندارد برای دیگران، علی الخصوص برای یک حزبی همانند حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) ، تعیین تکلیف نماید و از این بابت دستورالعمل بنویسد و با جسارت و گستاخی بیش از حد حرف از کنار گذاشتن نماد پادشاهی )رضا پهلوی) بمیان آورد مگر اینکه آیت الله خمینی باشد و توی دهن همه بزند و دولت تعیین کند و حزب دلخواه خودش را تشکیل بدهد.

با زرنگی هرچه تمامتر معلوم نیست (فعلا) از کدام متنهایی از مقالات، بیانات و یا فرمایشات شادروان داریوش همایون سوءاستفاده‌های نابجایی کرده و قطعاتی را انتخاب نموده و بعد از سر هم کردن این قطعات آنها را بنام خود و بدون اینکه از صاحب اصلی آنها نام ببرند، به خورد دیگران می‌دهند و با سفسطه و دروغ‌پردازی و شرارت تمام اتهاماتی را القاء کرده و تلاش در لکه‌دار نمودن مقام و نماد پاداشاهی می‌کنند و گناه دیگران را با بی‌انصافی هرچه تمامتر به پای شاهزاده رضا پهلوی می‌نویسند و اسباب شک و تردید را در خصوص این شخصیت مهم سیاسی که از ارکان حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) است بوجود می‌آورند و این در حالیست که با بیشرمی خود را حامی دلسوز پادشاه جلوه می‌دهند ولی در واقع خنجر را از پشت به این مقام می‌زنند. من نمی‌دانم در چنین اوضاع و شرایطی کدام مشروطه‌خواه واقعی و راستنی پیدا خواهد شد که از غصه ننالد و با دیدن اینگونه رفتارهای افراد کینه‌توز دلسرد نشود و در داخل حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) باقی بماند تا نابودی آنرا با چشم خود از نزدیک ببیند؟ اینجانب بنوبه خود و تا آنجایی که مقدور بوده و توانش اجازه داده است در مورد خطرات بالقوه‌ای که حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) را تهدید کرده و می‌کنند عکس‌العمل نشان داده و در طی نوشته‌ها و اظهار نظرهای متعددی بطرق مختلف هشدار داده و مسؤلین محترم حزب را مطلع کرده است. اینک نیز نظر دست اندرکاران و مقامات حزب را به خطری که متوجه آن است و روز به روز بیشتر می‌شود جلب نموده و از ایشان که کرارآ مورد انتقادات بیشماری واقع شده و می‌شوند توقع دفاع از موازین و مصوبات حزبی را دارد.

از قدیم گفته‌اند احترام امامزاده به متولیش است. آنانی که نام مشروطه‌خواه بر خود می‌گذارند و نظام پادشاهی را در جهت حفظ و نگهداری تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران می‌خواهند چطور امکان دارد در عین حالی که دم از نگهداری اصل و یا پرنسیپ می‌زنند، به یکی از همین اصول و پرنسیپ‌های اساسی و حیاتی برای ایران یعنی نهاد پادشاهی یا همان سمبل یکپارچگی میهنمان بی‌توجه شده و آنرا اینگونه می‌کوبند؟ همه اعتراف می‌کنیم ـ حداقل مشروطه‌خواهان ـ که نظام جمهوری قادر نبوده و نیست تمامیت ارضی و یکپارچگی ایرانمان را حفظ کند و لااقل همین مقدار که از آن مانده است را نگهدارد، پس چرا سرمان را در برف فرو کرده و نمی‌خواهیم حقیقت امر را ببینیم؟ شاهد اینیم که ایران در حال حاضرش نیز از شمال و از جنوب ـ حداقل از طرف اعراب خلیج فارس ـ مورد تهدید است و هر روز بر طمع ورزان اضافه می‌شود، اما باز مشغول همیم و اصول لازم و ملزوم مشروطه را به جان هم می‌اندازیم؟چه اصراری وجود دارد در چنین اوضاع و احوالی مسئله تمامیت ارضی ایران را در مقابل نهادپادشاهی و بالعکس قرار دهیم؟ اگر قرار است ما خودمان پادشاه و پادشاهی را اینطور در معرض خطر از بین رفتن بگذاریم پس دیگر برای دشمنان نظام پادشاهی چه باقی گذاشته‌ایم؟ آنها باید نماد یکپارچگی ایران را برایمان حافظ باشند و نگهدارند؟

به احتمال قوی اینگونه رفتارهای غلط و نسنجیده و از همه بدتر اتهام زنیها نتیجه‌ای بجز خستگی و بیزاری برای کاندیدای پادشاهی یعنی شاهزاده رضا پهلوی نخواهد داشت. چه تهمتی از این سنگین تر که خانم مدرس "با چشمی به سازمان‌های خانواده سیاسی انقلابی" (لابد انقلاب ۵۷) در این آخرین مقاله‌شان بر علیه شاهزاده رضا پهلوی دقیقآ بر خلاف حرف داریوش همایون که معتقد است شاهزاده بیش از همه کار کرده است، به قلم کشیده و می‌نویسد: "" ..ایشان (شاهزاده رضا پهلوی) که هر امضائی را می‌دهد،... او آماده است مهر حمایت «شاهانه» خود را پای هر «اتحادی» علیه حکومت اسلامی و در راه دستیابی به قدرت به هر قیمتی بزند... ایشان حاضر است با همه کس بنشیند و هیچ نگوید که به دردی بخورد..."". (لطفآ مقالۀ جدید خانم فرخنده مدرس را تحت عنوان " در حاشیه یک گفتگوی نوشتاری" مطالعه بفرمایید). اگر فردا پس فردا خدای ناکرده شاهزادۀ جوان دراثر این همه انتقادات زیاد و بیمورد آن هم درست از طرف خودی‌ها خسته شده و عطاء پادشاهی را به لقائش بخشیدند و جان خود را از این وضعی که ظالمانه برایشان پیش میآورند و بعید هم نیست کار را به جاهای باریک بکشانند نجات دهند، کسی هست مسؤلیت این پیشآمد و تراژدی را بعهده بگیرد و جواب ملت و یا حداقل طرفداران پادشاهی را بدهد؟

آرزوی من و امثال من این است که حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) آینده‌ ای روشن و پایدار داشته باشد و مشروطه‌خواهان راستین مدام تسلط کافی و لازم را بر حزبشان حفظ کنند. پیشرفت و پیروزی مستدام حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات (بهترین پاداش، هدیه و دلجویی خواهد بود که دلهای نگران و مضطرب ماها را آرامش دهد و روح آزرده‌مان را غرق آسایش نماید و از همه مهمتر آرزوی یکصد سالۀ ملت که همانا داشتن حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) است به یأس مبدل نگردد. همین!

ارادتمند


 
برگزیده‌هایی از بیانات رایزن فقید دکتر داریوش همایون:

1-      ما اگر با پادشاهی مخالف بودیم ــ من یکی را شما می‌شناسید ــ من از احدی باک ندارم. اگر نظری داشته باشم می‌گویم. اصلا" مهم نیست برایم کی دوست دارد کی دوست ندارد. شما می‌شناسید مرا. تا حالا دیده‌اید من جایی بترسم و از ملاحظه دیگران نظرم را نگویم؟ اگر می‌خواستم پادشاهی نباشد از روز اول این حرف‌ها را نمی‌زدم و اساسنامه و منشور را نمی‌نوشتم ...

2-      شما نگاه کنید در این ۲۰ سال چه کسی برای پادشاهی آبرو خریده؟ غیر از شاهزاده که بیشتر از همه کار کرده، جز ما؟
3-      می‌گویند این‌ها طرفدار پادشاهی‌اند که البته هستیم...

4-      آخرین عرض من این است که، این حزب دو راه در پیش دارد یعنی دو میدان فعالیت بزرگ دارد یک میدان فعالیت‌ا‌ش دموکراسی لیبرال است با حفظ پادشاهی ...

5-      پادشاهی به تنهایی نخواهد شد. نقش ما فوق العاده مهم است. ما اعتبار درست کردیم برای این نهاد و این را باید حفظ کنیم

6-      هیچ نقشه‌ای نیست و همین است که هست. پادشاهی فقط با لیبرال دموکراسی در ایران شانس دارد و بس و کسی که بیش از همه در این ۲۰ سال دنبالش بوده من بودم و دنبال خواهم کرد...


منبع: سایت حزب مشروطه ایران

۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

نامه رضا پهلوی و ریاکاری اصلاح طلبان حکومتی


برگزاری اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد در تهران، فرصت مناسبی برای گروههای اپوزیسیون بود تا توجه مجامع بین المللی را به نقض حقوق بشر در ایران جلب کنند. همزمانی برگزاری این اجلاس با وقایع آذربایجان - دستگیری گسترده امدادگران و حامیان مردم آسیب دیده از زمین لرزه - ، وخامت حال جسمانی میرحسین موسوی و ادامه فشار بر فعالان سیاسی و مدنی موضوعیت طرح مسائل مربوط به نقض حقوق بشر در ایران را برای اپوزیسیون در سطح بین المللی به قدر کافی ایجاد می نمود.

در این راستا، شوربختانه باز هم اصلاح طلبان جمهوری اسلامی دست به یک بی اخلاقی بزرگ دیگر زدند. آنان در وهله اول با نام "شورای هماهنگی راه سبز امید" - شورایی که نام رهبرانش پس از قریب به سه سال هنوز بر همگان پوشیده است - اقدام به تبلیغ برای زندانیان اصلاح طلب کردند و در این راه تنها تلاش شان جلب توجه جهانیان به زندانیان خودی و مسئله حصر رهبران اصلاح طلب بود. فارغ از اهمیت این موضوع و نیاز به جلب همراهی مجامع بین المللی در جهت رفع هر چه سریعتر حصر آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و آزادی زندانیان سیاسی اصلاح طلب، آنچه موجب تعجب است تبعیض شدیدی است که در عملکرد شورای هماهنگی راه سبز و رسانه های وابسته به جناح اصلاح طلب، حتی در پرداختن به وضعیت زندانیان سیاسی مشاهده می‌شود. آنان در این بیانیه و بیانیه های قبلی شان فقط و فقط به وضعیت زندانیان همفکر خود می پردازند و از آوردن نام زندانیان سکولار و غیراصلاح طلب خودداری می ورزند و انتشار آخرین بیانیه شورای هماهنگی نیز نشان داد که اصلاح طلبان جمهوری اسلامی - یا به قول خودشان سبزها! - پس از گذشت سه سال کوچکترین تغییری در رفتار و عملکرد خویش نداده اند.

از سوی دیگر، همزمان با فعال شدن دوباره شورای هماهنگی راه سبز که چه بسا بی ارتباط با زمزمه تشکیل شورای ملی اپوزیسیون هم نمی تواند باشد، طرفداران جریان اصلاح طلب شروع به تبلیغ گسترده ای علیه رضا پهلوی و اپوزیسیون سکولار زده و آنان را به سکوت در برابر وضعیت وخیم میرحسین موسوی و دیگر زندانیان سیاسی متهم کردند. هر چند این اتهام از ابتدا نیز بی پایه و اساس به شمار می رفت، چرا که رضا پهلوی و دیگر فعالان اپوزیسیون برانداز بارها در این خصوص موضع گیری کرده و خواستار رفع حصر سران اصلاح طلبان و آزادی زندانیان سیاسی شده بودند، اما با این وجود انتشار نامه سرگشاده رضا پهلوی به بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد و اشاره به وضعیت جسمانی نامساعد میرحسین موسوی و آیت الله کاظمینی بروجردی - که به دلیل طرز فکر و مواضع سکولارش هیچ گاه نامی از این روحانی آزاداندیش در رسانه های اصلاح طلب برده نمی شود - دیگر مجال هر گونه انتقاد و غرض ورزی را از اصلاح طلبان گرفت. رضا پهلوی در این نامه با نگاهی فراحزبی و فراجناحی به وضعیت تمام زندانیان سیاسی اعم از اصلاح طلب و غیراصلاح طلب، دینی و سکولار، پرداخت و از دبیرکل سازمان ملل خواست تا در سفر به تهران با این زندانیان نیز دیدار کرده و جویای حال آنان گردد.

اما گویا بی وجدانی برخی از اصلاح طلبان حکومتی را حد و مرزی نیست. آنان که تا دیروز به رضا پهلوی حمله می کردند و مدعی می شدند که در برابر وضعیت میرحسین موسوی و دیگر زندانیان اصلاح طلب سکوت پیشه کرده است، پس از انتشار این نامه بازهم لب به توهین و تهمت گشودند و این بار از رضا پهلوی انتقاد کردند که چرا در این خصوص به دبیرکل سازمان ملل نامه نوشته و قطعا می خواسته با این کار خود را مطرح کند و زمینه را برای شاه شدنش در آینده فراهم سازد!!!

حال ما از سران اصلاح طلبان - حداقل آن عده ای که در خارج از کشور هستند - می پرسیم که چرا در برابر اینگونه رفتارهایی که از سوی برخی از افراد و رسانه های وابسته به این طیف صورت می گیرد، سکوت پیشه کرده اند؟ مگر آنان مدعی نیستند که به آزادی بیان اعتقاد دارند و به دنبال برقراری دموکراسی و حقوق بشر در ایران‌اند؟ پس چگونه حتی زندانیان سیاسی را به خودی و غیرخودی و اصلاح‌طلب و غیراصلاح‌طلب دسته‌بندی می کنند؟ و چرا در مقابل فعالان اپوزیسیون برانداز اینگونه دست به بی اخلاقی می زنند یا دست کم در برابر بی اخلاقی های همفکران‌شان سکوت می کنند؟ ما از اکبر گنجی، مجتبی واحدی، فاطمه حقیقت جو، محسن کدیور، ابراهیم نبوی، عطاءالله مهاجرانی، مسیح علی نژاد،... و همه آنهایی که هنوز به نوعی در پی توجیه رفتار اصلاح طلبان هستند، این سئوال ها را می پرسیم و منتظر پاسخ آنان نیز هستیم. چرا که این روزها بیشترین فحاشی‌ها، دروغ پردازی ها و بی اخلاقی ها را از زبان هواداران جریان اصلاح طلب می شنویم و در عملکرد این افراد می بینیم.


پاینده ایران

بزرگمهر




۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

پاسخی به مقاله بی بی سی: تاریخ حقانیت انسان ها را اثبات می کند



پخش فیلم مستند "از تهران تا قاهره" از شبکه "من و تو" و استقبال بی نظیر مردم از آن، دشمنان قسم خورده خاندان پهلوی و بازماندگان غائله ارتجاعی بهمن 57 را سخت عصبانی کرده است. تا جایی که پس از گذشت چند هفته از پخش این فیلم، هنوز هم دست از حمله به تهیه کنندگان فیلم و بد و بیراه گویی به خاندان پهلوی بر نمی دارند.

در یکی از تازه ترین حملات، بی بی سی فارسی نیز دست به کار شده و در سایت خود با انتشار مقاله ای با عنوان "جایگاه شر کجاست"؟! از زبان "امیرهوشنگ افتخاری راد" به بدگویی علیه خاندان پهلوی و تهیه کنندگان فیلم "از تهران تا قاهره" پرداخته است. درباره نقش مخرب بی بی سی در تحولات تاریخ معاصر ایران به اندازه کافی گفته و نوشته اند. همین بس که رادیو بی بی سی فارسی از روز پیدایش همواره موضعی خصمانه علیه میهن پرستان ایران زمین داشته و دارد. چه در دوران رضاشاه بزرگ و آستانه حمله متفقین به ایران که با ایجاد حملات روانی و دروغ پراکنی علیه آن بزرگمرد راه را برای حمله قوای بیگانه و اشغال میهن هموار کرد، چه در دوران محمدرضاشاه که همواره موضعی جز تکرار اتهامات دروغین و بی اساس مخالفان مغرض حکومت وقت را نداشت، چه در سالهای 56 و 57 که عملاً تریبون انقلابیون و ملاها شد و به بزرگترین مبلغ خمینی مرتجع و یارانش مبدل گردید ... و چه حالا که آشکارا بلندگوی رسمی اصلاح طلبان و لابیست های رژیم جمهوری اسلامی گردیده است و درهای رسانه خود را به روی مخالفان واقعی تمامیت رژیم بسته است. ما بارها از مدیران بی بی سی پرسیده ایم و باز هم می پرسیم: اگر این رسانه بی طرف است چرا هیچ وقت از یک شخصیت مشروطه خواه به عنوان کارشناس در برنامه هایش استفاده نمی کند یا در سایت اش هرگز نظرات و مواضع این گروه را انعکاس نمی دهد؟ چرا همواره صدایی که از این رسانه بر می خیزد، صدای مخالفان و دشمنان غرض ورز خاندان پهلوی است یا دوستان و حامیان جمهوری اسلامی است؟

در ادامه همان سیاست هاست که حالا هم برای تخریب خاندان پهلوی و تشویش اذهان مردمی که به وضوح تفاوت آشکار میان دیروز و امروز ایران را می بینند و به میهن پرستی و دلسوزی دولتمردان گذشته کشورمان ایمان یافته اند، تلاش می کند از زبان یک تحلیلگر چپ اندیش، که تا همین چند سال پیش در روزنامه های جمهوری اسلامی قلم می زد، سخنان خصمانه خود علیه آن خاندان را تکرار کنند.


جایگاه شر کجاست؟

نویسنده محترم این مقاله با تکرار شعارهای چپ اندیشان سال 57، می فرمایند: "سوژه‌های تحت انقیاد ناگزیر از پذیرفتن شّرِ جاسازی‌شده در آنها توسط دولت-دین می‌شوند. انقلاب، نوعی افشای شّر است. سوژه‌های تحت انقیاد با انقلاب، به‌واقع، شّرِ جاسازی‌شده را برملا می‌کنند."

نویسنده محترم مقاله تلاش می کنند تا به قول خود از دیدگاه تفکر مفهومی حقانیت انقلاب 57 را توجیه کند. ایشان هنوز هم انقلاب 57 را پدیده ای مثبت ارزیابی می کند. انقلابی مردمی که شر حاکم را افشا و سرنگون ساخته است. نویسنده محترم با اعتراض به سخنان شهبانو درباره "ریختن خون گوسفند بر پیراهن برخی از انقلابیون" این حرف ایشان را دروغی در راستای حفظ انسجام درونی سلطنت طلبان و قلب واقعیات تاریخی می‌داند. در حالی که خوشبختانه پیشرفت تکنولوژی و ظهور ابزار نوینی نظیر ماهواره و اینترنت موجب گردیده تا بسیاری از دروغگویان خیلی زودتر از آنچه تصور می کنند رسوا شوند! دیگر دوره خرافه پردازی و فریب مردم گذشته است. دیگر سالهاست که تاریخ مصرف پدیده هایی نظیر رؤیت تصویر ملا در ماه و یافتن تار ریش او لای قرآن به اتمام رسیده است. امروز هر دروغ و فریبی از سوی هر شخص و گروهی، چه دولتی و چه غیردولتی، چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون،... خیلی زود افشا می گردد و مردم چهره دروغگویان واقعی را به سرعت تشخیص خواهند داد. نمونه اش این فیلم که به خوبی حرف های شهبانو فرح درباره تقلب آشوبگران 57 را افشا می کند. آشوبگرانی که دست در خون گوسفند می زدند و بر سر و پیراهن خود می مالیدند تا ادعا کنند که این خون ها خون خلق ماست که به دست ساواک و ارتش شاه ریخته شده است!! :


نویسنده محترم با اصرار بر مردمی بودن انقلاب 57 پاسخی هم به دیگر حقایق مستندی که درباره آشوبگری ها و جنایات انقلابیون منتشر گردیده، نمی دهند. سخنی پیرامون فاجعه "آتش سوزی سینما رکس آبادان" و دهها سینمای دیگر در نقاط مختلف ایران که همگی به دست همین انقلابیون - به زعم ایشان - مردمی و آزادیخواه بوقوع پیوست به زبان نمی آورند و مثل سایر همفکران شان درباره این جنایت غیرانسانی سکوت اختیار می‌کنند. حرفی هم از ترورها و جنایات گروههای مدافع خلق نمی زنند. (برای آگاهی بیشتر پیرامون جزئیاتی دقیق از چگونگی وقوع فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان و افشای عاملان و آمران آن فاجعه، می توانید به تحقیق نگارنده در این زمینه مراجعه کنید:

فاجعه سینما رکس آبادان: جنایتی که هرگز فراموش نخواهد شد (قسمت دوم وپایانی)

   

همچنین برای مطالعه نمونه ای از ترورها و جنایت های گروههای مسلح مخالف حکومت پهلوی در سالهای پیش از انقلاب به لینک زیر مراجعه نمایید:

 

ترور لوئیس هاوکینز توسط عوامل مجاهدین خلق )


این چنین است که نویسنده محترم با چشم بستن بر روی بسیاری از حقایق تلخ سالیان 56 و 57 و تکرار همان شعارهای پوسیده و تاریخ مصرف گذشته انقلابیون آن سالها، مدعی می شوند که فرح و سلطنت طلبان با تدارک چنین فیلم هایی "تلاش می کنند حقانیت تاریخی برای سلطنت قائل‌ شوند". حال آنکه نویسنده فیلسوف و اندیشمند ما از یک اصل اساسی غافل اند: "حقانیت تاریخی انسان ها را خود تاریخ رقم خواهد زد" و هیچکس نمی تواند و این قدرت را ندارد که در جایگاه تاریخ نشسته و به مردم حقانیت یا بطلان شخصیت های تاریخی را دیکته کند. اگر امروز حقانیتی نصیب حکومت پیشین و دولتمردانش گردیده، نه بابت ساخت فیلم هایی نظیر "از تهران تا قاهره" بلکه به دلیل آگاهی هر چه بیشتر مردم ایران از حقایقی بوده است که متأسفانه چند صباحی بدلیل تلاش برخی از افراد و گروههای سیاسی مغرض و بی صداقت از چشمان‌شان پنهان مانده بود. اما گذشت تاریخ چونان برون آمدن خورشید از پس ابر، نور حقیقت را بر زندگی گذشته یک ملت می تاباند و چهره حق و باطل از یکدیگر جدا می سازد. همان گونه که چند دهه تحریف تاریخ توسط رژیم جمهوری اسلامی و دیگر گروههای مخالف خاندان پهلوی کمترین اثری در دیدگاه بخش عظیمی از جامعه ایران نداشته است و امروز بسیاری از مردم به نیکی از پادشاهان پهلوی یاد می کنند. چرا که با تمام وجود نتایج آنچه را که برخی هنوز انقلابی مردمی می خوانند درک و لمس کرده اند.