۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

از جایزه گلدن گلوب تا برهنگی گلشیفته: سینمای ایران حصارها را می شکند














در این هفته هنرمندان سینمای ایران دو بار خبرساز شدند. بار اول با ربودن جایزه بهترین فیلم خارجی جشنواره گلدن گلوب و بار دوم با انتشار تصویر برهنه یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین بازیگران سالیان اخیر سینمای ایران، گلشیفته فراهانی.

بی تردید دریافت جایزه گلدن گلوب دستاورد بزرگی برای سینمای ایران است. این موفقیت تنها به اصغر فرهادی و عوامل فیلم "جدایی نادر از سیمین" محدود نمی شود، بلکه متعلق به تمام کسانی است که از نخستین روز ورود سینما به ایران تاکنون، با عشق به هنر هفتم گام نهادند و برای آن زحمت کشیدند. همه کسانی که به نوعی زندگی خود را برای سینما گذاشتند، از آنانی که جلوی دوربین آمدند تا کسانی که پشت صحنه (و حتی پشت آپارات یا پشت گیشه) موی سپید کردند.














در مورد حرکت گلشیفته هم در این دو سه روز آن قدر گفته اند و نوشته اند که دیگر هر چه بگویم و از هر دری که وارد شوم، تنها تکرار مکررات کرده ام، اما به اعتقاد من حرکت گلشیفته به هر دلیلی که انجام گرفته باشد، یک پیامد مثبت دارد و آن هم شکستن تابوها و حصارهای تنفرانگیزی است که رژیم اسلامی در طول سی و اندی سال اخیر به هنرمندان سرزمین مان تحمیل کرده است. حرکت شجاعانه گلشیفته ضربه مهلکی بود بر پیکر دکانداران دین و مزورانی که هنوز هم در اعماق ذهن شان بوی مشمئزکننده تعصب و تحجر به مشام می رسد. و چه زیبا نوشت آن دوست فرهیخته ای که: 

"عکس نیمه برهنه‌، مغزهای تهی را چه خوب بی‌ حجاب کرد"



پ.ن: ای کاش دوستان اصلاح طلب که برای ناسزاگویی های چند بی خرد به خانم مسیح علی نژاد جامه می دریدند، در برابر فحاشی های زشت و رکیکی که این روزها علیه خانم گلشیفته فراهانی می شود هم موضع گیری کنند. مگر این دوستان ادعا نمی کنند که متحول شده اند و اکنون به آزادی و دموکراسی باور دارند؟ نکند آزادی و دموکراسی فقط برای خودی هاست؟!!


۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

همه با هم به ایران بیندیشیم - به بهانه مصاحبه مسیح علی نژاد با رضا پهلوی و حواشی آن














مدتی بود که دیگر قصد نوشتن نداشتم. نه از آن سبب که حرفی برای گفتن نباشد، بلکه بیشتر به سبب خستگی روحی از  بحث و جدل های بی پایان در فضای مجازی و حقیقی بر سر مسائلی بعضاً ساده و پیش پا افتاده که جملگی از روحیه انتقادناپذیر و پرخاش جوی تک تک ما نشأت می گیرد. مایی که هنوز نیاموخته ایم اولین درس دموکراسی پذیرش عقیده مخاطب است، حتی اگر با او و عقیده اش مخالف باشیم.
اما شرایط حساس کنونی، جنبش کم نظیری که در میان مخالفان رژیم جمهوری اسلامی ایجاد گردیده - و خوشبختانه این بار به سوی همگرایی در حرکت است، نه واگرایی - و از سوی دیگر ماجراجویی های التهاب آفرین رژیم در سطح منطقه که همه دوستداران ایران را نسبت به وقوع یک برخورد نظامی نگران کرده، مرا دچار بیم و امیدی توأمان ساخت که ناچارم دست کم برای تسکین درونی خودم هم که شده، برخی از مسائل را با شما در میان بگذاریم. شاید از راه هم اندیشی و گفت وگو با دوستان آگاه و فرهیخته، بخشی از این نگرانی ها تسکین یابد و نقش امید در قلب و روح مان پررنگ تر گردد.


امید به آینده 

خوشبختانه در هفته های اخیر می توان زمینه های شکل گیری یک نوع اتحاد و همدلی در میان شخصیت ها و گروه های اپوزیسیون را به خوبی مشاهده کرد. از روزی که طرح شکایت از سید علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی توسط آقای رضا پهلوی مطرح گردید گویی خون تازه ای در رگ های جنبش آزادیخواهانه ملت ایران جریان یافت و نفس تازه ای در پیکر زخم خورده جنبش دمیده شد. هر چند که بخشی از اصلاح طلبان و گروه های سیاسی دیگر از همراهی با این طرح سر باز زدند و حتی خبر چنین اقدامی را نیز در رسانه هایشان منعکس نکردند، اما حمایت برخی از شخصیت های مستقل و خوشنام، حقوقدانان، فعالان فرهنگی و سیاسی و... از این طرح امیدهایی را برای ایجاد یک جبهه واحد و منسجم برای مبارزه جدی تر با رژیم، در دل میهن پرستان دلسوز ایران زمین پدید آورد.
زمانی که شخصیتی مانند بهرام مشیری با وجود همه انتقاداتی که به خاندان پهلوی دارد، از طرح رضا پهلوی حمایت می کند، یا کمپین سفارت سبز به حمایت از این طرح بر می خیزد و در آخر وقتی یک ژورنالیست اصلاح طلب دوآتشه مثل مسیح علی نژاد با رضا پهلوی مصاحبه می کند و برای اولین بار در میان اصلاح طلبان تابوشکنی می کند (اگر یادتان باشد پیشتر اردشیر امیر ارجمند، سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز ادعا کرده بود که مشروطه خواهان، حتی اگر معتقد به دموکراسی باشند، خط قرمز ما محسوب می شوند و هیچ گاه با آنان سر یک میز نخواهیم نشست) و زمانی که بسیاری از سایت ها و وبلاگ ها - بعضاً برای اولین بار - از رضا پهلوی نام می برند و از مواضع او به نیکی یاد می کنند، همه و همه نشانه هایی است از شکل گیری یک اتحاد و انسجام ملی حول محور یک شخصیت شناخته شده به نام رضا پهلوی که می تواند با اقدامات و مواضع سنجیده خود هر روز بیشتر و بیشتر بر شعاع دایره این اتحاد - یا ائتلاف - پدید آمده بیفزاید.


بیم از آینده 

اما این اتفاقات به همان اندازه که من و بسیاری دیگر را به آینده امیدوار ساخته و برای اولین بار در سالیان اخیر این احساس را در ما پدید آورده که شاید بتوانیم نظام مستبد حاکم را به یک نظام دموکراتیک و سکولار تغییر دهیم (دقت بفرمایید! از تغییر رژیم سخن می گویم، نه اصلاح و تعدیل آن)، به همان اندازه هم مرا نگران می کند که مبادا به خوبی از این نهال اتحاد حراست نکنیم و با افراط و تفریط های خود آن را در بدو زایش بخشکانیم. خود بهتر از من می دانید که در چه شرایط حساس و سرنوشت سازی به سر می بریم. رژیم جمهوری اسلامی گویی مصمم است که کشور را به ورطه یک جنگ دیگر (هولناک تر و دهشتناک تر از جنگ قبلی) بکشاند. دنیا هم که هر روز برای مهار این جانور چموش طرحی می ریزد و نقشه ای می کشد. نه از سر دلسوزی برای مردم ما که بیشتر از هراس اتمی شدن رژیم اسلامی و به خطر افتادن موقعیت و منافع خودش! در این شرایط است که همه میهن پرستان باید برای نجات میهن از شر طاعونی به نام جمهوری اسلامی به پا خیزند و پیش از آنکه دیر شود، به این غائله خاتمه دهند. چرا که وقوع یک برخورد نظامی، شاید بتواند جمهوری اسلامی را ساقط کند، اما بعید نیست که عواقب آن خدای ناکرده سبب ایجاد یک جنگ داخلی و چه بسا فروپاشی میهن گردد.


مصاحبه مسیح علی نژاد با رضا پهلوی؛ مثبت یا منفی؟

همه این ها را گفتم و مقدمه چینی کردم تا به بحث اصلی برسم: مصاحبه مسیح علی نژاد با رضا پهلوی، که در روزهای اخیر نقل محافل سیاسی، به ویژه در فضای مجازی بوده است. متأسفانه برخی از دوستان در بحث پیرامون این مصاحبه عنان ادب و منطق از کف داده اند و به هواداری و دفاع از یکی، به دیگری و هوادارانش ناسزا می گویند. اصلاً نمی فهمم که این همه هیاهو برای چیست؟ اساساً چرا باید بر سر یک مصاحبه اینقدر بحث و جدل به پا کنیم؟ همین تعصبات و جدال های بی منطق است که مرا از آینده نگران می سازد. درست است که لحن مسیح علی نژاد در بخش هایی از این مصاحبه کمی تند بود و گاه پافشاری او بر روی یک موضوع اعصاب بیننده را خرد می کرد، اما بی انصافی است اگر گمان کنیم او با هدف تخریب رضا پهلوی این مصاحبه را ترتیب داده است. بر عکس به باور من، نفس این گفت و گو میان یکی از روزنامه نگاران شناخته شده طیف اصلاح طلب با شخصیتی که نماد مشروطه خواهان - اگر نگوییم نماد طیف وسیع تری که حتی بخشی از جمهوری خواهان سکولار را نیز شامل می شود - گامی است رو به جلو و قابل تحسین. چه از طرف مسیح علی نژاد که به عنوان اولین نفر از میان اصلاح طلبان این گام مثبت را برداشت و با رضا پهلوی گفت و گو کرد، و چه از طرف خود رضا پهلوی که با وجود آگاهی از چالش های چنین مصاحبه ای با همان متانت همیشگی اش پاسخگوی تک تک پرسش های مسیح علی نژاد گردید. 
با قاطعیت می گویم، کسانی که اصل را رها ساخته اند و به حاشیه چسبیده اند و به جای حمایت از چنین حرکت ارزشمندی، سعی در تخریب نامنصفانه یکی و دفاع کورکورانه از دیگری دارند، نابخردانی هستند که نه به دنبال آزادی ایران، بلکه به دنبال امیال و هوس های شخصی خویش می گردند. بدون تردید در میان هر دو گروه، افرادی یافت می شوند که بیش از آنکه به سرفرازی میهن شان بیندیشند، به دنبال رییس جمهور شدن موسوی و کروبی یا شاه شدن رضا پهلوی اند! به نظر من همه ما باید چنین متعصبان بی منطقی را نفی و طرد کنیم، همان طور که رضا پهلوی چنین کرد و در مصاحبه اش به صراحت عنوان کرد کسانی که فحاشی کنند، هوادار من نیستند. 


سخنی با هم میهنان آزادیخواه

اکنون، روی سخنم با هم میهنان آزادیخواهی است که صمیمانه و با خلوص نیت به آزادی میهن عزیزمان می اندیشند و به دموکراسی و حقوق بشر باور دارند. در این شرایط حساس، به همه شما نازنینان توصیه می کنم از بحث و جدل های بیهوده که تنها دل ایران ستیزان را شاد خواهد کرد بپرهیزید. مگذارید که این دعواهای کودکانه، شما را از هدف اصلی تان که همانا سرنگونی استبداد و آزادی میهن است باز دارد. مگذارید که این جنجال ها چونان ابر سیاهی آسمان نورانی دل تان را تیره و تار کند، چشمان تان حقیقت را نبیند، دشمن اصلی فراموش شود و دوست جای دشمن را بگیرد. و بر اثر همین حب و بغض های بی حاصل، به جای آنکه یقه خامنه ای را بگیریم به رضا پهلوی فحش بدهیم و به جای آنکه با حسین شریعتمداری بجنگیم، به روی مسیح علی نژاد شمشیر بکشیم.
به عنوان عضو کوچکی از جنبش آزادیخواهانه ملت ایران، از همه هواداران رضا پهلوی، با هر عقیده و طرز فکری می خواهم که از او حمایت کنند و بی گمان این حمایت تنها در سایه منطق، انصاف و رسیدن به یک درک مشترک میسر است. درک مشترکی که حاصل یک نگرش فراحزبی و فراجناحی است. درک مشترکی که درونمایه اش عشق به میهن است و بس. اگر به آزادی معتقدیم، اگر به حقوق بشر باور داریم، اگر به ایران عشق می ورزیم، باید - و باز هم تکرار می کنم - باید حتی در مقابل دشنام ها و ناسزاهای مخالفان سعه صدر نشان دهیم و بر تحمل خود بیفزاییم. یقیناً در هفته ها و ماه های آتی، حجم حملات و توهین ها به رضا پهلوی و هوادارانش چند برابر خواهد شد که این خود نشان دهنده هراس روزافزون رژیم از شکل گیری یک جنبش فراگیر برانداز است که دیگر خواست اش تنها تغییر دولت یا تجدید انتخابات نخواهد بود، بلکه اساس و ریشه فاسد این نظام را هدف گرفته است (در روزهای اخیر نمونه هایی از این نوع حملات را در رسانه های وابسته به رژیم، از کیهان و عصر امروز گرفته تا سایت الف و جوان آنلاین و... شاهد بودیم). نباید در برابر این توهین ها و تهمت ها خشمگین شویم و خود به ناسزاگویی روی آوریم که هدف رژیم دقیقاً همین است که با ایجاد جنگ روانی، ما را از هدف اصلی مان دور سازد. ممکن است در روزهای آینده نقشه ها و ترفندهایی برای ایجاد اختلاف در میان اپوزیسیون طرح ریزی کنند. بعید نیست با انتشار مطالب بی اساس، باز هم دعواهای شاه و مصدقی به راه بیندازند و یا میان جمهوری خواهان و مشروطه خواهان، هواداران موسوی و پهلوی،... تفرقه افکنی کنند. همه ما باید هوشیار باشیم و فریب این بازی‌ها را نخوریم؛ 

و بدانیم که:

تنها راه پیروزی ما اتحاد است... و تنها راه اتحاد، عشق به ایران... همه با هم به ایران بیندیشیم