۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

یادگاری علیرضا نوری زاده و معترضان همیشگی به لفظ شاهزاده!


امروز در صفحه‌ی فیس بوک دکتر علیرضا نوری‌زاده یک عکس یادگاری قدیمی از او در کنار شاهزاده رضا پهلوی منتشر گردیده بود. در زیر عکس این عبارت نوشته شده بود: 

"بهمراه شاهزاده رضا پهلوی 1986"

همین یک لفظ "شاهزاده" کافی بود تا طبق معمول عده ای از امت همیشه در صحنه‌ی فضای مجازی با حمله به دکتر نوری‌زاده و انتقاد از او، به استفاده وی از واژه "شاهزاده" اعتراض نمایند و از او بخواهند تا با حذف این واژه تنها از عبارت "رضا پهلوی" استفاده کند. استدلال این گروه آن است که با سقوط نظام پادشاهی در سال 1357 و درگذشت پادشاه فقید ایران، دیگر دلیلی برای به کار بردن الفاظی چون "شاهزاده"، "شهبانو" و... وجود ندارد. البته این دوستان توضیح نمی دهند که با وجود گذشت چند دهه از سقوط نظام پادشاهی و درگذشت پادشاه فقید، چگونه امروز از پسر او انتظار دارند که در مورد کارهای - به زعم ایشان - غلط پدرش پاسخگو باشد و حتی به ادعای برخی در دادگاه محاکمه گردد؟!!


بهمراه شاهزاده رضا پهلوی 1986

آیا با مشاهده اینگونه رفتارها نباید در ادعای آزادیخواهی این دوستان تردید کرد؟ آیا حمله و توهین به دیگران، آن هم فقط بخاطر استفاده از یک واژه یا لقب که عده ای را خوشایند نمی آید، نشان دهنده دموکراتیک بودن این افراد و احترام آنان به اصل آزادی بیان است؟ همان گونه که هواداران رضا پهلوی نمی توانند و حق ندارند که دیگران را بدلیل عدم استفاده از لفظ "شاهزاده" محکوم کنند و مورد توهین و سرزنش قرار دهند، مخالفان ایشان هم اگر به آزادی بیان و دموکراسی باور دارند، نباید به خود اجازه دهند که در مورد زبان و بیان دیگران تعیین تکلیف نمایند.

حال در این میان، یک نفر ممکن است دوست داشته باشد که ایشان را رضا پهلوی خطاب کند یا آقای رضا پهلوی یا فردی دیگر به او لقب شاهزاده یا ولیعهد بدهد یا حتی کسی بخواهد او را اعلیحضرت رضاشاه دوم بنامد! هیچ یک از این ها نباید وسیله و ابزاری برای توهین یک گروه به گروه دیگر شود. همان طور که یک نفر در خانه به مادرش می گوید مامان، یک نفر دیگر می گوید مامی و یک نفر هم می گوید ننه!! عده ای واژه مؤدبانه پدر را ترجیح می دهند و جمعی لفظ خودمانی بابا، بعضی ها می گویند آقاجون و...! آیا این اختلاف واژگان می‌تواند دلیلی بر توهین این گروه و تمسخر آن گروه گردد؟! 


۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

نظرات یک اصلاح طلب معروف درباره ثروت خاندان پهلوی


در روزهای اخیر، سایت ها و وبلاگ های اصلاح طلب، بویژه سایت جنبش راه سبز (جرس) اقدام به انتشار مقالاتی در نقد عملکرد شاهزاده رضا پهلوی نموده و هصدا با رسانه های زرد حاکمیت جمهوری اسلامی و با دامن زدن به شایعات اغراق‌آمیز درباره ثروت خاندان پهلوی، سعی در زیر سئوال بردن فعالیت های اخیر وی و هوادارانش دارند. هرچند تقریباً در تمام مقالاتی که در این خصوص انتشار یافته به منابعی استناد می شود که در بی طرفی شان تردیدهای جدی وجود دارد، اما بد نیست با مطرح شدن مسائل اخیر، نگاهی به نظرات یکی از معروف ترین فعالان اصلاح طلب پیرامون شایعات در مورد ثروت خاندان پهلوی بیندازیم:

                                            
 
بهزاد نبوی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و یکی از شاخص ترین چهره های اصلاح طلب است که یک روز پس از انتخابات سراسر تقلب خردادماه 1388 بازداشت و روانه زندان شد و از سوی دادگاه انقلاب به 6 سال زندان محکوم گردید. وی سابقه حضور در 4 کابینه دولت پس از انقلاب را در کارنامه خود دارد. وی در کابینه محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر و کابینه اول میرحسین موسوی سمت وزیر مشاور در امور اجرایی و سپس در کابینه مهندس موسوی سمت وزیر صنایع سنگین را عهده دار بود. او در انتخابات مجلس ششم که با پیروزی اصلاح طلبان همراه گردید، به عنوان هشتمین نفر از حوزه انتخاباتی تهران به مجلس راه یافت و سمت نایب رییس اول مجلس را به عهده داشت. وی در اواخر دوره مجلس ششم به همراه تعداد دیگری از نمایندگان، در اعتراض به عملکرد شورای نگهبان از سمت خود استعفا داد.

بهزاد نبوی در آبان ماه 1361 طی مصاحبه ای که در مجله صف (ماهنامه ارتش جمهوری اسلامی) به چاپ رسید در مورد شایعات مطرح شده پیرامون ثروت خانواده پهلوی چنین می گوید:

"راجع به اموال و ثروت شاه مسئله این بود که چه بکنیم و چطوری آنها را بدست آوریم، چون سند و مدرکی نداشتیم. ولی مأمورینی از مافیا و سازمان های جاسوسی جهانی به بعضی از مقامات جمهوری اسلامی مراجعه کرده بودند که آنها می‌دانند اموال و پولهای شاه در کجاها وجود دارد و ما فعالانه دنبال می‌کردیم و می‌فهمیدیم که دروغ گفته بودند و می‌خواستند ما را سر کیسه کنند."

نبوی ادامه می دهد: "اگر به یاد داشته باشید روزهای آخری که نوبری می‌خواست برود هیاهوی زیادی به راه انداخته بود که جواهرات فرح پهلوی را بانک سوئیس توقیف کرده است که دقیقاً یک حرکت تبلیغاتی بود و در این رابطه کلی بدهکار هم شدیم و به دادگاه جریمه هم دادیم و بعداً معلوم شد جواهرات مال یک پیرزن ثروتمند است و مربوط به فرح پهلوی نیست"!!



توضیحاتی پیرامون نوشتار "حمایت مالی از سایت روشنگر پارس دیلی نیوز"


چند روز پیش در نوشتاری تحت عنوان "حمایت مالی از سایت روشنگر پارس دیلینیوز" اشاره ای گذرا به مشکلات مالی سایت خبری – تحلیلی پارس دیلی نیوز داشتیم و از هم میهنان نازنین خواهش کردیم تا در صورت امکان با حمایت های خود به استمرار فعالیت این سایت مردمی یاری رسانند.

در بخشی از آن نوشتار، نگارنده گله ای دوستانه از مدیریت محترم سایت در خصوص حذف لینک وبلاگ آراسپ از پیوندهای سایت و عدم انتشار مقالات اخیر خود داشتم که پس از مکاتبات و گفت‌و‌گوهای جدید با مدیران محترم سایت پارس دیلی نیوز ماجرا ختم به خیر شد و سوءتفاهمات بوجود آمده رفع گردید. علت اصلی این سوءتفاهمات نیز مربوط به مشکلات فنی وبلاگ آراسپ بود که با تغییر قالب وبلاگ، کلیه پیوندهای موجود، منجمله لینک سایت پارس دیلی نیوز از فهرست پیوندها پاک شده بود. همین امر موجب بروز سوءتفاهماتی برای دوستان گرامی ما گردید و این نازنینان به گمان آنکه نگارنده دیگر مایل به ارتباط با این سایت نیستم، متقابلاً لینک وبلاگ آراسپ را از فهرست پیوندهای سایت خود برداشتند. 

با توجه به رفع سوءتفاهمات فی‌ما‌بین، لازم دانستم که با ارائه این توضیحات، خاطرنشان سازم که اتفاقات پدیدآمده نه از سر کم لطفی یا بی مهری دوستان، بلکه صرفاً بدلیل بروز یک اشتباه فنی در وبلاگ آراسپ و عدم اطلاع رسانی به‌موقع موضوع به مدیران محترم سایت پارس دیلی نیوز روی داد و بدینوسیله توضیحات یاد شده در نوشتار پیشین خود را اصلاح می نمایم. 

                 پاینده ایران

               بزرگمهر


۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

عکس ها، همان تصویرهای بی صدا

گاهی وقت‌ها عکس‌ها برعکس آدم‌ها، با آدم‌ها راحت‌ترند...



خبرنگارانِ همه جای دنیا وقتی مصاحبه ای با سوژه های خبری خود انجام می دهند در ابتدا یا انتهای کار، عکس های غیر خبری شان هم از نگاه عکاسان دور نمی ماند.
این عکس هم، تصویر یکی از روزهاست پس از مصاحبه ای که با رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران داشته ام.
عکس ها، همان تصویرهای بی صدا همیشه قصه هایی در پسِ به قاب نشستن هم با خود داشته و دارند و گاهی از تفسیرهای عجیب و شگرف هم مصون نمی مانند.
من عکسی با خاتمی دارم درست از زاویه ای که او با یک موبایل در حال گفتگو است و من هم سرم چسبیده به همان موبایل است. این عکس مال زمانی است که پس از اخراج از مجلس تحت تعقیب و گریز بودم و یک ماهی را در خانه ی مادرم در شمال یواشکی روزگار می گذراندم. وقتی به تهران برگشتم در کنفرانس خبری که خبرنگاران با خاتمی داشتند مادرم می خواست دغدغه های مادرانه اش را به خاتمی بگوید که او مسول جان خبرنگاران است و چرا یک عده ای به خودشان حق می دهند که دخترش را تهدید کنند...
یادم نمی آید کدام عکاس، تصویر این گفتگوی تلفنی را به قاب نشاند بارها یالثارات و کیهان و فارس بر همان عکس تفسیرهای طویل نوشته اند که چرا سر یک خبرنگار زن باید چسبیده و نزدیک به سرِ یک رییس جمهور روحانی باشد در حالی که موضوع بسیار ساده تر از این حرف ها بود: مادرم بلد نبود همه ی همان دغدغه های مادرانه اش را به زبان فارسی بگوید و یک کلمه در میان به زبان مازنی حرف می زد و من باید همان گفتگوی تلفنی را برای خاتمی ترجمه می کردم و این تمامِ قصه ی آن عکس بود...
این عکسم با آقای پهلوی هم بی قصه نیست و قصه اش ساده و انسانی است حتی اگر هزار نقد و اعتراض به هر دو سوی این ماجرا داشته باشیم.
مصاحبه ام با آقای پهلوی که تمام شد حسن سربخشیان با مصاحبه شونده راهی فضای باغ شد تا عکس های خبری اش در فضایی غیر از چهارچوب و فضای بسته ی اتاق هم به قاب بنشیند. گوشه ای ایستادم و از دور لبخند ها و ژست های مصاحبه شونده را نگاه می کردم این هم بخشی از کار ما روزنامه چی هاست انگار که یک گوشه می ایستیم و به مناسبات میان عکاس و سوژه ی عکس خیره می شویم.... فرقی ندارد مصاحبه شونده چه کسی باشد همیشه دیدن حالات روشن یا مبهم شان در برابر دوربین عکاسان خود روی دیگر چندین گزارشِ نانوشته می تواند باشد.
رضا پهلوی با دوربین رودربایستی نداشت جلوی چشم های دوربینی که می دانست هیچ حرکتی را از قلم نمی اندازد، از پله ها بالا آمد و مصاحبه کننده را آرام دعوت به گرفتنِ عکس کرد. این کار را معمولا در فرهنگ ایرانی کم می بینیم.
مصاحبه شوندگان باز هم تاکید می کنم در هر جایگاهی که باشند معمولا وقتی فلاش های دوربین در برابر صورت شان ضرب می گیرد ناگهان دچار خودمهم بینی و یا نوعی خود متفاوت بینی می شوند و در این تعریفِ نامرسوم هم معمولا می ایستند تا دیگران از آنها خواهش کنند که عکسی هم با آنها بیاندازند اما اینجا این من بودم که علی رغم ادعاهایم هنوز گرفتنِ یک عکسِ غیر رسمی با فرزند شاه ایران برایم تابو بود
عکس را گذاشته بودم در آرشیو خاک می خورد شاید به همین دلیل که عکس ها گاهی از قضاوت ها مصون نمی مانند اما گاهی وقت ها عکس ها بر عکسِ آدم ها با آدم ها راحت ترند، انسانی ترند.


برگرفته از صفحه فیس بوک مسیح علی‌نژاد



نظرات جالب یک هم میهن درباره برنامه "بزرگان ایران زمین" تلویزیون بی بی سی


در یکی از سایت های اجتماعی مشغول گشت و گذار بودم که پای یکی از لینک ها به این کامنت های جالب درباره برنامه نوروزی "بزرگان ایران زمین" تلویزیون فارسی بی بی سی برخوردم. حیف ام آمد با سایر دوستان به اشتراک نگذارم:

داستان انتخاب 6 تن از بزرگان ایران در بی بی سی خیلی جالب بود... و نتیجه‌ی کار هم دیدنی. نمی دونم دیدید برنامه شون رو یا نه.

یکی از اون مخ ها می گفت: "اسم بهاءالله رو هم بنویسید".... یکی هم طرفدار شاه عباس بود... بعد هم قرار گذاشتند از شخصیت های معاصر کسی در فهرست نهایی نباشه... اما ورود مصدق به این فهرست نشون میده که سنبه‌ی بی بی سی برای تاریخ سازی قویه.... البته یه با غیرتی هم اون وسط جلسه پرسید: "مثلا مصدق چکار کرده؟ "

یکی اون وسط نگفت که امیرکبیر هزار برابر کارهای مفیدتر برای مردم ایران انجام داده، البته احتمالاً امیرکبیر به دلیل سرکوب غائله بهایی ها حذف شده (از کسانی که فکر می کنند بهاءالله از بزرگان ایرانه چه انتظاری باید داشت؟)

خداییش قرار دادن مصدق کنار زرتشت، بوعلی سینا، فردوسی، کورش و حافظ تنها از بی بی سی و خدای تاریخدانان تاریخ ساز مسعود بهنود بر می اومد.

تأثیر فرهنگی و اجتماعی ملکم خان، کسروی، خیام، صادق هدایت و خیلی های دیگه هزار برابر مصدق هست... و تأثیر بسیار ماندگارتری هم هست.

یکی اون وسط درست و حسابی اسم رضاشاه رو هم نیاورد، در صورتیکه ایران مدرن رو اون ساخت. کسی حتی از پسرش محمدرضاشاه سخنی نگفت، احتمالاً ملکه انگلیس ناراحت میشده!... اگر چاره داشتند اسم خمینی رو هم میگذاشتند در لیست! گمونم اسم رضاشاه رو نیاوردند، چون مطمئن بودند که رأی بالا میاره.

البته من رضاشاه رو در مقابل مصدق مثال آوردم، وگرنه اسم اون هم نباید در کنار فردوسی بزرگ بیاد.


۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

حمایت مالی از سایت روشنگر "پارس دیلی نیوز"



















با خبر شدیم مدیران سایت خبری پارس دیلی نیوز اعلام کرده اند که به سبب وجود مشکلات عدیده مالی، حداکثر تا یک ماه و نیم دیگر بیشتر قادر به اداره این سایت نیستند و در صورت ادامه وضعیت کنونی، به ناچار  مجبور به تعطیل نمودن فعالیت این سایت خواهند شد.
علیرغم کم لطفی های اخیر مدیران محترم سایت پارس دیلی نیوز، منجمله حذف لینک تارنمای "آراسپ" از پیوندهای این سایت و عدم انتشار مقالات اخیر نگارنده، از صمیم قلب آرزومندم که این سایت وزین و روشنگر همچنان با قدرت به فعالیت خود ادامه داده و مشکلات مالی آن نیز با کمک و یاری هم میهنان عزیزمان به زودی رفع گردد.
از همین رو با انتشار بیانیه همیاری مدیریت سایت پارس دیلی نیوز، از همه دوستان نازنینی که در اروپا و امریکا سکونت داشته و دارای بضاعت مالی کافی می باشند، خواهشمندم با کمک های خود در استمرار فعالیت این سایت مردمی سهیم و کوشا باشند.
                                                                           پاینده ایران
                                                                          بزرگمهر

*****************************************************

بیانیه همیاری سایت پارس دیلی نیوز

کاربران و نویسندگان محترم سایت پارس دیلی نیوز!

مدیریت پارس دیلی نیوز بسیار مفتخر است اعلام دارد که پیش از یک دهه است[1] در راه آزادی ایران عزیز، پایگاهِ روشنگری را بر پا داشته است که همهء ایران دوستان بتوانند از این دریچه آگاهی رسانی قلم زنند و یا آزادانه پیرامون مشکلات عدیده میهن اسیر با یکدیگر به گفتگو بنشینند.

 همانگونه که خود از نزدیک در طی همهء این سالها شاهد بوده اید، در این راستا مدیریت سایت پارس دیلی نیوز جهت انتشار مقالات و یا انعکاس ابراز اندیشه های آگاهگرایانه شما از هیچ کوششی دریغ نکرده است و با تلاشهای صادقانه خود شما، سایت پارس دیلی نیوز امروز تبدیل به یکی از مراکز فرهنگی و سیاسی اپوزیسیون در خارج از کشور شده است که منعکس کننده همهء اخبار و تنگناهای سیاسی و اجتماعی است که مردم و ایران عزیز را در برگرفته است. 

بازهمانگونه که اطلاع دارید در گذشته ما با شما کاربران عزیز در مورد مشکلاتی مالی سایت پارس دیلی نیوز جهت ادامه فعالیتهای روزمره مان صحبتی کوتاه داشتیم. مشکلات مالی که امروز بواقع مانعِ بزرگی جهت حضور فعال و مؤثر سایت پارس دیلی نیوز در دهکده جهانی اینترنتی شده است. از این رو مشکل را با شما عزیزان در میان گذاشته و در این خصوص از شما طلب یاری کردیم. امروز هم یکبار دیگر برای ماندگار شدن در این دهکده جهانی آگاهی رسانی وادامه فعالیتهای خود دست یاری بسوی شما دراز میکنیم. شوربختانه میبایست اعلام داریم که اگر مدیریت سایت پارس دیلی نیوز قادر نباشد در اسرع وقت تکنیک سایت را متناسب با پیشرفتهای سیستم جدید شبکه جهانی اینترنتی به روز کنند، بزودی سایت پارس دیلی نیوز از همهء فعالیتهای خود باز خواهند ماند  و از پهنه شبکه جهانی اینترنتی حذف خواهد شد.

کاربران عزیز! 

میدانید ازهمان آغازِ کار سایتِ ما، سایتی مستقل و غیر وابسته بوده است و تنها با کمک های شما عزیزان قادر به ادامه فعالیتهای خود بوده ایم. 

 عزیزان ما! ماندگار شدن سایت پارس دیلی نیوز بر شبکه جهانی انترنتی بستگی به همت و میزان کمک های مالی شما  دارد. آنگونه که  تاکنون ارزیابی شده است جهت به روز شدن سایت پارس دیلی نیوز به تکنولوژی مدرن، مدیریت این سایت نیازمند به کمک مالی حدود 2000 هزار دلار میباشد. ما امیدواریم با انتشار این اطلاعیه شما جزء آن دسته افرادِ نخستینی باشید که بخواهید برای حفظ این پژواک راستین صدای اپوزیسیون بر شبکه جهانی انترنتی، کمک های مادی خود را برای مدیریت این سایت ارسال دارید. همانطور که اعلام داشتیم کمک های نقدی شما هر چند اندک، ولی مدیریت سایت را بیشتر ترغیب خواهد که برای حفظ این مرکز فعالیتهای اپوزیسیون از هیچ کوششی دریغ نورزد.

عزیزان!

شما میتوانید کمک های نقدی خود را طریق:
 Paypal  به دست ما برسانید. 

 بی تردید در صورت عدم دریافت کمک های لازم از سوی شما عزیزان میبایست از هم اکنون اعلام داریم که سایت پارس دیلی نیوز تا یک ماه و نیم دیگر قادر به ادامه فعالیتهای روزمره خود نخواهد بود.

شاد و سربلند باشید 

نوروز بر همهء شما فرخنده باد

مدیریت سایت پارس دیلی نیوز

پانویس
1- سایت پارس دیلی نیوز ابتداء با نام «ایران ب ب ب (بدانیم، بیاندیشیم و بپاخیزیم)» آغاز بکار کرد و در تاریخ سه شنبه 22 دیماه 1388 خورشیدی برابر با 12 ژانویه 2010 با تغییراتی زیر نام سایت پارس دیلی نیوز ادامه فعالیت داد. 


۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

پس از کاسپین ماکان، مجتبی واحدی و... این بار: سمپاشی اصلاح طلبان علیه نیک‌آهنگ کوثر


ماجرا از آنجا آغاز شد که نیک آهنگ کوثر بر خلاف خیلی های دیگر جسارت به خرج داد و در اوج جنبش سبز که رهبرانش (ببخشید همراهانش!!!) حکم خداوندگار یافته بودند و انتقاد از آنان مساوی با شنیدن تندترین توهین ها و تکفیرها بود و هر منتقدی (چه رسد به مخالف!) با القابی نظیر ساندیس خور و مزدور و وطن فروش مورد نوازش اصلاح طلبان قرار می گرفت، به انتقاد از کارنامه نمادهای جنبش و رفتار هواداران متعصب آن پرداخت و از نقش آقایان موسوی و کروبی در اعدام های دهه 60 سؤال کرد. طرح همین پرسش کافی بود تا سیل توهین ها و تهمت ها به سوی او روانه شود، تا جایی که شاخه غیررسمی اطلاعات و امنیت سبزها (که هر روز جاسوس و مزدور جدیدی در میان مخالفان می یابد و تخصص ویژه ای در کشف توطئه و خنثی سازی نقشه های تفرقه افکنانه دارد]!![ ) او را به همکاری با روزی‌نامه کیهان حسین شریعتمداری متهم ساخت و ادعا کرد که اصلاً این نیک‌آهنگ کوثر فرستاده خود خود شریعتمداری است تا در میان سبزها تفرقه بیندازد! هر چند این ادعا به قدری مضحک بود که حتی در میان خود اصلاح طلبان هم کسی اعتنای چندانی به آن نکرد، اما کماکان انتقادات تند و پرخاشگرانه از نیک‌آهنگ فقط به این جرم که چرا کارنامه رهبران (از دید آنان خدایگان!!!) جنبش سبز را با طرح موضوع قتل‌های دهه 60 به چالش کشیده، ادامه یافت.
ماجرای نیک آهنگ کوثر اولین مورد از پرونده سازی های اصلاح طلبان نبود و قطعاً آخرین مورد نیز نخواهد بود. پیش از او آتش کینه‌توزی این مصلحان نظام اسلامی دامان افراد دیگری را هم گرفته بود. زمانی که کاسپین ماکان به دفاع از اندیشه و اعتقادات ندا اعلام کرد که ندا نه تنها علاقه و دلبستگی به هیچ یک از کاندیداهای انتخابات فرمایشی رژیم نداشت، بلکه مخالف کلیت جمهوری اسلامی (چه اصولگرا و چه اصلاح طلب) بود و حتی در این انتخابات شرکت هم نکرد و رأی هم نداد، بسیاری از اصلاح طلبان که تلاش کرده بودند از نام و تصویر ندا برای پیشبرد منافع خود سود جویند و او را هم به طایفه سبزالله بچسبانند، به انتظار فرصت مناسبی نشستند تا انتقام این افشاگری  کاسپین را از او بگیرند و چه فرصتی بهتر از سفر کاسپین ماکان به اسرائیل (شما از طرف سبزاللهی‌ها بخوانید: رژیم اشغالگر قدس!!!). پس از این سفر بود که بوقچی های اصلاح طلبان حکومتی چنان بلایی بر سر این جوان آوردند که دیگر کسی اثری از او ندید. اگر تا دیروز صدای امریکا و رادیو فردا و... برای مصاحبه با وی گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند، پس از فتوای اصلاح طلبان به تکفیر او، کاسپین را در لیست سیاه قرار دادند و دیگر سراغی از او نگرفتند.
نمونه دیگری از این لجن پراکنی ها را می توان در برخورد رسانه های اصلاح طلبان با مجتبی واحدی جستجو کرد. واحدی که تا دیروز نماد تمام و کمال یک روزنامه نگار شجاع و جسور بود و به عنوان مشاور مهدی کروبی در میان اصلاح طلبان شأن و احترام خاصی داشت، ناگهان تبدیل شد به عنصری فرصت طلب، سودجو، دروغگو و... . چرا؟ تنها به این دلیل که گفته بود جمهوری اسلامی دیگر اصلاح پذیر نیست و اصلاح طلبی در چارچوب چنین نظامی بی معناست. چون از سران نادیده و ناشناخته "شورای هماهنگی راه سبز امید" خواسته بود تا به طور شفاف و روشن با مردم سخن بگویند، خود را به مردم معرفی کنند و پیش از فراخوان دادن و بیانیه صادر کردن، اهداف و نیات این شورا را به وضوح به پیشگاه ملت عرضه دارند. خب این ها جرم کمی نبود تا مجتبی واحدی هم از حلقه خودی ها به دایره غیرخودی ها پرتاب شود. ادبیات جرسی که در هتاکی و اتهام زنی، کم از کیهان شریعتمداری ندارد، او را هم مورد لطف قرار داد و ناگهان کاشف به عمل آمد که این بابا اصلاً مشاور کروبی نبوده! و در تمام این مدت به دروغ خود را مشاور و سخنگوی کروبی معرفی می کرده است! و شگفت آنکه هیچ کس هم در تمام آن مدت به حقیقت پی نبرده بوده تا اینکه جرس‌نویسان حقیقت‌گو و حقیقت‌جو سر بزنگاه از پشت پرده بیرون جسته‌اند و مچ این دروغگوی متقلب را گرفته اند!!
این ها فقط چند نمونه از رفتارهای ناپسند اصلاح طلبان حکومتی و رسانه های ریز و درشت‌شان بود. عمق فاجعه را زمانی در می یابیم که می بینیم و می شنویم که این جماعت حتی در قبال زندانیان سیاسی و جانباختگان جنبش سبز هم قائل به خودی و غیرخودی هستند. رفتار این گروه ما را به یاد آن جمله کتاب معروف "مزرعه حیوانات" اثر جاودانه "جورج اورول" می اندازد که می گوید: «همه در برابر قانون برابر و برادرند، اما بعضی ها برابرترند»!
دعوای امروز اصلاح طلبان با نیک‌آهنگ و نیک‌آهنگ‌ها هم ریشه در همین کینه ها و عقده ها دارد. همین مرزبندی هایی که از ماهیت غیردموکراتیک این جماعت بر می خیزد. چیزی که دیگر با بزک کردن ظاهر و استفاده از ادبیات فریبنده قابل استتار نیست. بوی تعفن دشمنی و تبعیض از رفتار و کردار این گروه به وضوح به مشام می‌رسد. خصوصاً در شرایط فعلی که ضعف ها و خطاهای اصلاح طلبان با آمدن چهره‌های جدیدی (نظیر رضا پهلوی) به میدان عمل توأمان گردیده و آنان را سخت برآشفته ساخته است. چرا که خود بهتر از هر کسی می دانند که از دو سال پیش تاکنون، جبهه اصلاح‌طلبان روز به روز در حال ریزش و اضمحلال است و نگاه‌ها کم کم به سوی افرادی معطوف می‌گردد که صادقانه با اصل و بنیاد این نظام سراپا فاسد و اصلاح ناشدنی در ستیزند و بحث و دعوایشان تنها بر سر ظواهر نیست. اتهام زدن به امثال نیک‌‌آهنگ کوثر هم ناشی از همین وحشت آمیخته به تنفر است. اصلاح طلبان که هنوز هم از شوک گل به خودی سید محمد خاتمی بیرون نیامده اند، گیج و مبهوت در پی سوژه های جدیدی می گردند تا خوراک تبلیغاتی رسانه‌های سبز (در حقیقت زرد)شان را فراهم سازند. نام ها بهانه است، اصل ساختن دشمنان خیالی است. درست همان حربه‌ای که جناح دیگر حکومت در تمام این سالها از آن بهره جسته است. اصلاح‌طلبان برای حفظ اتحاد و انسجام خود به این نوع دشمن‌سازی‌ها نیاز دارند. غافل از آنکه اینگونه پرونده‌سازی‌ها در خارج از حلقه خودی‌ها مدت‌هاست کارکرد خود را به کلی از دست داده است.  


۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

قشون کشی به ژنو و استفاده ابزاری از نام ها: آخرین تیر ترکش جمهوری اسلامی


این بار هم رژیم جمهوری اسلامی برای به حاشیه کشاندن اجلاس حقوق بشر در شهر ژنو سوییس دست به ترفند جدیدی زد و در واکنش به انتشار گزارش احمد شهید گزارشگر ویژه بررسی عملکرد جمهوری اسلامی در زمینه حقوق بشر، با اعزام جمعی از شخصیت های فرهنگی، هنری، اجتماعی و تعدادی از نمایندگان اقلیت های قومی و دینی تلاش کرد تا گزارش های منتشر شده پیرامون نقض گسترده حقوق بشر در ایران را تحت الشعاع قرار دهد. البته پرونده جمهوری اسلامی در زمینه نقض حقوق بشر بقدری سیاه و سنگین است که دیگر اینگونه نمایش ها و تبلیغات سودی برای مسئولان رژیم نخواهد داشت. اما آنچه مایه تعجب و تأسف همگان گردید، حضور چهره هایی نظیر داوود رشیدی، بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون ایران و کاپیتان هوشنگ شهبازی خلبان معروف (اخیراً معروف شده!) ایرانی در این اجلاس برای حمایت از رژیم و جلوگیری از اتخاذ تحریم های بیشتر و سنگین تر علیه جمهوری اسلامی بود.

داوود رشیدی: سقوط اخلاقی یک هنرمند 















 همان طور که اشاره شد، رژیم جمهوری اسلامی در اجلاس ژنو برای مقابله با گزارش های منتشر شده پیرامون نقض آشکار و گسترده حقوق بشر در ایران، تلاش کرد با قشون کشی و استفاده ابزاری از برخی شخصیت های شناخته شده  اندک آبرویی برای خود دست و پا کند و گزارشات منتشر شده در این خصوص را با چالش مواجه سازد. علاوه بر شخصیت هایی نظیر کاپیتان شهبازی، غلامعلی افروز، نمایندگان اقلیت های دینی و... داوود رشیدی نیز در این اجلاس شرکت کرد و اتفاقاً حضور او بیش از سایرین خبرساز شد. یک دلیل آن سابقه این هنرمند و حمایت های پیشین وی از اصلاح طلبان بود و دلیل دیگر این خبرسازی، شاید اظهار نظرهای خود او که وضعیت هنر ایران، بویژه سینما را وضعیتی مطلوب و آزاد توصیف کرد و هنرمندانی که طی سالیان اخیر از ایران خارج شده و از فضای سانسور حاکم بر سینمای ایران شکایت دارند را افرادی خودفروخته خواند!
هنوز مشخص نیست که چه وعده هایی به داوود رشیدی در قبال این حضور و اظهارنظرها داده شده است که او ترجیح داده پس از چند دهه فعالیت آبرومندانه در عرصه سینما و تلویزیون چنین بی محابا خط بطلانی بر شهرت و محبوبیت (نسبی) خود در میان مردم بکشد؟ آنچه بیشتر مایه تأسف است، ادبیات این فرد در توصیف همکاران و دوستان سابق خود بود که آنان را به خودفروختگی و تلاش برای بدنام کردن سینمای ایران متهم نمود! باید از آقای داوود رشیدی پرسید که به راستی چه کسی در شرایط کنونی نقش خودفروخته را ایفا می کند و عامل بدنامی سینمای ایران زمین است؟


کاپیتان شهبازی: حفظ جان مسافران یا منافع حکومت؟




















یکی دیگر از شخصیت های خبرساز ایران در حاشیه اجلاس ژنو کاپیتان هوشنگ شهبازی بود. همان خلبانی که در هنگام فرود هواپیمای بوئینگ خط مسکو – تهران هواپیمایی ایران ایر علیرغم باز نشدن چرخ جلوی هواپیما، با مهارت خاصی موفق به نشاندن هواپیما بر روی باند شد و در این میان قطره خونی هم از بینی هیچ یک از مسافران نریخت. بی اعتنایی مسئولان جمهوری اسلامی به این اقدام متهورانه و تحسین برانگیز خلبان یاد شده، سبب شد تا کاپیتان شهبازی بیش از پیش در میان مردم محبوب شود و مورد تشویق و حمایت آنان قرار گیرد. اما متأسفانه او هم قدر این محبوبیت را ندانست و به ابزاری در دست مقامات جمهوری اسلامی تبدیل شد. کاپیتان شهبازی هم به ژنو رفت و طی سخنرانی مبسوطی امریکا و غرب را به سیاسی کاری و نقض حقوق بشری که خود ادعایش را دارند متهم کرد و از جهانیان خواست به تحریم‌های ایران پایان دهند! نفس عمل ایشان قابل تقدیر است. اگر ایشان به عنوان یک شخصیت مستقل (و نه در قالب یک هیأت اعزامی از سوی جمهوری اسلامی) در این اجلاس شرکت می جست و ضمن اعلام این موضوع که حرکت او به هیچ وجه جنبه سیاسی نداشته و نباید از سوی هیچ دولت یا نهادی مورد سوءاستفاده سیاسی قرار گیرد و تنها دارای جنبه های بشر دوستانه می‌باشد، از لزوم لغو تحریم های صنعت هواپیمایی ایران برای تأمین تجهیزات و قطعات جدیدتر و خرید هواپیماهای بهتر در جهت ارتقای امنیت مسافران سخن می گفت، نه تنها هیچ جای اعتراضی وجود نداشت، بلکه حرکت ایشان شایسته تشویق و حمایت هم بود. اما زمانی که وی در معیت گروه اعزامی جمهوری اسلامی به چنین اجلاسی می رود و در سخنرانی خود به نوعی از عملکرد رژیم حمایت و غربی ها را به نقض حقوق انسان ها (از راه تحریم جمهوری اسلامی!) متهم می سازد، می بایست از ایشان هم این سئوال را پرسید که مسئول و مقصر اصلی تحریم ایران کیست؟ آیا آمریکا و سایر کشورهای تحریم‌کننده ایران مسئول جان مسافران خطوط هوایی ایران هستند؟ یا مسئولان بی‌خرد و نادان جمهوری اسلامی که 33 سال است به جنگ جهانیان رفته اند و هر روز با ایجاد آشوب و فتنه جدیدی در گوشه ای از این گیتی موجبات تحریم های بیشتر و افزایش فشار بر زندگی مردم ایران را ایجاد می نمایند؟  


۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

رستاخیز ضد انگلیسی رضا شاه بسوی ایران مدرن




















ساسان بهمن آبادی - در شرایطی که بواسطه جنگ حهانی اول اطراف و اکناف ایران مورد تاخت و تاز نیروهای روس و انگلیس و عثمانی قرار گرفته بود، و تجزیه طلبی میرزا کوچک خان جنگلی زیر نفوذ شوروی در شمال و شیخ خزعل زیر نفوذ انگلیس در جنوب استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران را به مخاطره انداخته بود و خاندان بی کفایت قاجار با چندین نسل حکومت غیر متعهدانه بر ایران، کشور را از هرگونه توانی برای چیرگی بر سیر قهقرایی بی وقفه و فلاکتهای بی پایان تهی کرده بود، سپه خیزی سردار بزرگ ایران – رضا خان میرپنج – در سوم اسفند ماه 1299 آغازی بود بر جهش بزرگ ایران بسوی بازیابی هویت ملی، تجدید شکوه و اقتدار به تاراج رفته و پایه ریزی جامعه ای مدرن و برخوردار از هر آنچه نشان مدنیت و مدرنیسم در عصر نو می باشد.  
بزرگمردی که از دل جامعه سرخورده و رخوت زده ایران برخاست و با همتی بلند و اراده ای استوار و تلاشی شبانه روزی، خیزشهای ناکام مانده تاریخ ایران را به پیروزی رسانید و خواسته های تاریخی جامعه ایران را برآورده نمود و تحولی مدرن در ساختار حکومتی ایران پدید آورد و چه سزاوارانه، ملت ایران او را رضا شاه بزرگ می نامد.
از آنجا که خوشبختی و رفاه ایرانیان مورد پسند دشمنان همیشگی ملت ایران نبوده و نیست، کوشش بسیار و در عین حال بیهوده ای شده است تا سپه خیزی رضاخان، طرحی انگلیسی وانمود شود و با این اتهام ساختگی و بدون استناد، بر همه خدمات تاریخی و بی مانند این ابرمرد تاریخ ایران خدشه وارد شود؛ از سرکوب تجزیه طلبی های میرزا کوچک خان و شیخ خزعل گرفته تا ایجاد راه آهن، از بنیاد دانشگاه گرفته تا برپایی دادگستری، از شکل گیری ارتش ملی گرفته تا فرمان تاریخی کشف حجاب و توسع راه و گسترش بهداشت و ...
درباره اساس شکل گیری کودتا ملک الشعرای بهار در تاریخ مختصر احزاب، صفحه 77 می نویسد: «بسیاری از رهبران ایرانی به این نتیجه رسیده بودند که در برابر چنین وضعیتی، تنها راه حل موجود آنست که از راه یک کودتا، به تنها نیروی سازمان یافته اجتماعی، یعنی قشون روی آورده شود.»
دکتر علی اصغر زرگر در پایان نامه دکتری خود در داشنگاهی در سوییس، به بررسی دقیق همه اسناد موجود در وزرات خارجه انگلیس – از جمله نامه نگاری های میان وزیر خارجه انگلیس، سفیر این کشور در تهران، فرمانده نیروهای انگلیسی مستقر در ایران و مسئول سیاست های انگلیس در هند – پرداخته است. این پژوهش مستند خوشبختانه به کوشش آقای کاوه بیات زیر نام «تاریخ روابط سیاسی ایران و انکلیس در دوره رضا شاه» به فارسی برگردانده شده و منتشر گردیده است.
یکی از جنبه هایی که بر اهمیت و غیر مغرضانه بودن چنین پژوهشی می افزاید اینست که اساساً این کتاب به زبان بیگانه گردآوری شده و از اینرو، دکتر زرگر نمی تواند قصد و غرض جانبدارانه ای در گردآوری آن داشته باشد.
درباره سپه خیزی سوم اسفند، اسناد و مدارک نشان می دهد که «مقامات انگلیسی تلاش داشتند نگذارند قوای قزاق وارد تهران شوند. زیرا آگاه بودند اگر پای قزاقها به تهران برسد دیگر نمی توان آنها را بیرون کشید و این وضع می توانست بر سیاست بریتانیا در ایران تأثیر بسیار ناگواری داشته باشد.» ص64
«در روز 23 بهمن 1299 در آخرین گفتگویی که میان رضاخان و آیرونساید صورت گرفت، آیرونساید حاضر شد با دو شرط به رضاخان اجازه دهد که قدرت را در تهران بدست گیرد: 1- وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسی ها از ایران، آنها را مورد حمله قرار ندهد. 2 – برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهرآمیز نزده و یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد.» ص68
همانگونه که ملاحظه می شود، انگلیسی ها از یکسو نگران هستند که مبادا رضاخان به نیروهایشان حمله کند و از دیگر سو مبادا علیه سلطان احمد قاجار اقدام کند. حال چطور مغرضان و معارضان طرح کودتا و پس از آن بنیاد پادشاهی پهلوی را طرحی انگلیسی وانمود می کنند، آنهم در حالیکه کوچکترین سندی در اینباره هرگز وجود ندارد، علت را تنها و تنها در دشمنی تاریخ با ملت ایران و کینه ای خودآزارانه نسبت به خانواده پهلوی باید جست.
«رضاخان که وزارت جنگ را به عهده داشت یک بیانیه رسمی صادر کرد و فلسفه کودتا را به عنوان اقدامی جهت پایان دادن به ستم و دخالت اجانب و عدم لیاقت و خیانت رهبران ملت بصورت مشروح توضیح داد: "بی جهت اشتباده نکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمایید، با کمال افتخار و شرف به شما می گویم که مسبب حقیقی کودتا منم ..."» ص73
«در آغاز تنها مقاومت جدی در برابر دولت سید ضیا، در شیراز و از سوی مصدق السلطنه بود. اما اندکی بعد گریخت و در کوههای بختیاری پناه گرفت تا اینکه قوام السلطنه جانشین سید ضیا شد و از او خواست که در تهران پست وزارت مالیه را به عهده بگیرد.»
از همین نکته جنسیت و قماش معارضان خانواده پهلوی که برای خدشه بر خدمات ایران پرستانه و جاویدان آنها، اساس روی کار آمدن رضاخان و شکل گیری سلسله پادشاهی پهلوی را طرحی انگلیسی تبلیغ می کنند مشخص می شود. اتهام ناجوانمردانه و حقارت آمیزی که در جای جای کتاب "خاطرات و تألمات" مصدق السلطنه به ابرمرد تاریخ ایران – رضا شاه بزرگ – نسبت داده شده است و از سوی جماعتی موسوم به مصدقی با کینه ای خودآزارانه تکرار می شود.
جماعتی که هفتاد سال پس شهریور 1320 هنوز هم بیاینه صادر می کنند و پایان پادشاهی سراسر خدمت و افتخار رضا شاه بزرگ را آنهم بدست نیروهای اشغالگر جشن می گیرند و بدین سان می کوشند تا بر درد پهلوی ستیزی خویش مرهم گذارند.
نخستین اقدام دولت جدید نفی قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود و در فروردین 1300 پلیس جنوب، نیروی تحت امر انگلیس منحل شد و وزارت خارجه بریتانیا بجای تحویل اسلحه و تجهیزات پلیس جنوب به دولت ایران، آنها را منهدم کرد. سیاستهای دولت جدید در جذب آمریکا به عنوان نیروی سوم در ایران و همچنین بستن معاهده دوستی با افغانستان و ترکیه تا اندازه ای مغایر با منافع انگلیس بود که سر پرسی لورن در نامه ای به لرد کرزن آنرا تماماً بر اساس سیاستی خصومت آمیز نسبت به منافع انگلیس تعبیر می کرد.
منازعات رضاخان با سیاست انگلیس پس از نخست وزیری در 3 آبان 1302 افزایش می یابد. از جمله جلب همکاری مشاوران آمریکایی و آلمانی با این هدف که «ما قصد آن داریم که قدرت اقتصادی روسیه و انگلیس را در ایران ملقی سازیم».
همچنین حرکت برای سرکوب شیخ خزعل که ابتدا به دستور انگلیسی ها توسط عشایر بختیاری شکست خورد و پس از غلبه بر آنها، با اولتیماتوم شدیداللحن چمبرلین وزیر امور خارجه انگلیس روبرو شد، اما سردار دلیر ایران عزم کرده بود «این آخرین مانع را از سر راه رشد ارتش و رفاه و ترقی کشور بردارد».
به هر روی به رغم مخالفت عناصری چون مصدق السلطنه، به پیشنهاد نمایندگان مجلس شورای ملی و تأیید مجلس مؤسسان، سلطنت مشروطه ایران به اتفاق آرا به رضاه شاه پهلوی تفویض شد که در اعقاب ذکور او نسلاً بعد نسل برقرار باشد.
سردار دلیر ایران با این اندیشه رهبری ملت ایران را بسوی تمدن نوین بر عهده گرفت که «ابزار اقتصادی و فرهنگی ای در اختیار مردم ایران قرار دهد که این توانایی را به آنها بدهد که در شرایطی برابر با هریک از ملل اروپایی به تقابل برآیند» و باور داشت که «در اینجا کار خواهیم کرد و آنرا مانند اروپا خواهیم ساخت.»
رویارویی سردار دلیر ایران با سیاستهای استعماری انگلیس، پس از رسیدن به پادشاهی نیز همچنان ادامه می یابد که در کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه» تألیف دکتر علی اصغر زرگر به تفصیل پردازش شده است؛ تا جاییکه به تحریک انگلیسی ها شورشهایی در نقاط مختلف علیه رضا شاه روی داد و حتی سالارالدوله قاجار با پشتیبانی انگلیسی ها برای اعاده سلطنت قاجار با نیروهایش از عراق وارد ایران شد.
مبارزه رضا شاه بزرگ با سیاستهای استعماری انگلیس در منطقه تا آنجا بود که حتی برای باز پس گیری جزیره باسعیدو از اشغال انگلیسی ها به آنجا حمله نظامی کرد و نیز حاضر نشد رژیم عراق را تحت قیمومیت انگلیس به رسمیت بشناسد.
حال اینکه چرا و چطور جماعتی سپه خیزی رضا شاه بزرگ را که پیامدی جز رفاه و خوشبختی ایرانیان و به ثمر نشاندن خیزشهای تاریخی ملت ایران نداشته است طرحی انگلیسی تبلیغ می کنند، و با گذشت بیش از 90 سال از آن تاریخ از ارایه کوچکترین سندی در اینباره ناتوان هستند، پاسخ را تنها و تنها باید در درد ایران ستیزی و کینه پهلوی ستیزی اشان جست.
باور داریم که آینده ایران باز هم با مردانی از جنس او رقم خواهد خورد ... بسی باد چون او دگر شهریار. پاینده ایران.







۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

پرسش از اصلاح طلبان: آیا حاضرید حضور خاتمی و رفسنجانی در انتخابات فرمایشی مجلس را محکوم کنید؟

طرح از نیک آهنگ کوثر





















یکی از خبرسازترین اتفاقاتی که امروز در حاشیه برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس شورای اسلامی روی داد، حضور غیرمنتظره سید محمد خاتمی در پای صندوق رأی بود. اتفاقی که بیش از هر چیز مایه یک آبروریزی دیگر برای کسانی شد که هنوز هم ساده لوحانه راه سعادت میهن و ملت را در کژراهه ای می جویند که اصلاح طلبان حکومتی به آنان نمایانده اند. اصلاح طلبانی که حتی با خودشان هم صداقت ندارند و حاضرند برای دستیابی به امتیازات و منافع بیشتر به راحتی زیر حرف هایشان بزنند. باید از آقای محمد خاتمی پرسید کدامیک از شروطی که برای حضور در انتخابات تعیین کرده بودید، امروز تحقق یافته است که با افتخار به پای صندوق می روید و به آسانی به شعور یک ملت توهین می کنید؟ آیا حضور خاتمی، رفسنجانی و سید حسن خمینی در انتخابات امروز و خیانت به خون جانباختگان جنبش سبز نباید شیپور بیدارباش را در گوش کم شنوای آن دسته از ساده اندیشانی که هنوز هم از آنها حمایت و طرفداری می کنند و به آنان چشم امید دوخته اند به صدا درآورد؟

و اما یک پرسش از اصلاح طلبان!

شما که در دوره های گذشته انتخابات با بی اعتنایی به خون های ریخته شده امثال عزت ابراهیم نژادها، اکبر محمدی ها، امیدرضا میرصیافی ها، زهرا کاظمی ها،... در انتخابات فرمایشی و دروغین رژیم شرکت می کردید و همگان را هم به مشارکت حداکثری در سیرک انتخاباتی جمهوری اسلامی فرا می خواندید. در این دوره ادعا کردید که انتخابات رژیم فرمایشی و ناعادلانه است و حرف از تحریم زدید. ادعا کردید هر فرد یا گروهی که در انتخابات مجلس شرکت کند، خون شهدای جنبش سبز را پایمال کرده است. اما آیا امروز هم حاضرید حضور سید محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی و سیدحسن خمینی در انتخابات فرمایشی مجلس شورای اسلامی را محکوم کنید و از آنان بابت این خیانت بزرگ شان برائت جویید؟ 


پ.ن: نشانه های اولیه امر حاکی است انتظار ما بیهوده بوده است! همین که نخستین خبرهای حضور خاتمی در انتخابات مجلس در سایت ها منتشر گردید، حمله سیل‌آسای سینه‌‎چاکانش هم شروع شد. آنان ابتدا خبر را جعلی نامیدند و توطئه مخالفان اصلاح طلبان برای تخریب چهره سید خندان!! بعد هم که صحت خبر اثبات گردید، طبق معمول همیشه شروع کردند به توجیه و ماله کشی! به هر حال ما که همچنان امیدواریم دوستان اصلاح طلب نیز روزی به خود بیایند و از خواب غفلت برخیزند!