۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

نکاتی پیرامون شکایت نامه آقای رضا پهلوی در حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی
















در روزهای اخیر شاهد شکل گیری حرکتی مثبت در جهت حمایت از حقوق زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران هستیم که به همت آقای رضا پهلوی آغاز گردیده است و آن تدوین یک شکایت نامه جامع حقوقی علیه رژیم جمهوری اسلامی و شخص ولی فقیه، سید علی خامنه ای، بدلیل نقض گسترده حقوق بشر و سرکوب فعالان سیاسی و عقیدتی است. حرکتی که خوشبختانه در سطح سایت ها و وبلاگ ها با استقبال مطلوبی نیز مواجه گردیده و نویدبخش همبستگی و انسجام بیشتر در مبارزات آتی اپوزیسیون است. با توجه به آنکه آقای رضا پهلوی در نامه مذکور از تمامی هم میهنان خواسته است تا پیشنهادات و دیدگاه های خود را در راستای تدوین هر چه بهتر و جامع تر این شکایت نامه ارائه دهند، نکات زیر پیشنهاد می گردد:
·         همان طور كه مي دانيم در حال حاضر ايران از نظر تعداد اعدام ها در جهان پس از كشور چين رتبه دوم را دارا مي باشد (و از نظر جمعيت رتبه اول) و در ساليان اخير بارها شاهد اعدام زندانيان سياسي و عقيدتي در زندان ها بوده ايم. بد نيست در يكي از بندهاي اين شكايت نامه اشاره كوتاهي به روند فزاينده اعدام ها در ايران شود و تعدادي از نمونه هاي تأسف برانگيز اجراي حكم اعدام زندانيان سياسي و عقيدتي ذكر گردد. با توجه به آنكه رژيم بارها و بارها از اين ترفند (صدور حكم اعدام) براي تحميل فشارهاي روحي و رواني بر زندانيان سياسي و در هم شكستن مقاومت آنها استفاده كرده است و يكي از آخرين موارد آن نيز صدور حكم اعدام براي كشيش يوسف ندرخاني بود.
·         در بند 3 اشاره درست و بجايي به وضعيت فعالان حقوق بشر و وكلاي شجاعي شده است كه در خط مقدم دفاع از حقوق هم ميهنان زنداني مان، خود مصائب زندان و شكنجه را به جان خريده اند و تحت شديدترين فشارهاي روحي و جسمي در زندان هاي جمهوري اسلامي بسر مي برند. در ميان نام هايي كه اشاره شده، نام شيوا نظرآهاري را خالي مي بينم. با توجه به گستردگي فعاليت هاي او در زمينه هاي حقوق بشري، دفاع از حقوق كودكان، دفاع از حقوق دانشجويان محروم از تحصيل و... شايسته است كه نام او نيز در اين ليست آورده شود. هر چند نام فعالان مدني و وكلاي زنداني به همين چند مورد ختم نمي گردد.
·         در همه جاي دنيا، هنر و هنرمند از ارج و منزلت والايي برخوردار است و هنرمندان همواره مورد احترام و توجه جامعه هستند. به همين دليل است كه اعمال فشار و محدوديت بر يك كارگردان سينما يا يك شاعر يا آهنگساز، انعكاس نامطلوبي در افكار عمومي به جاي خواهد گذاشت. پيشنهاد مي شود يك بند از اين شكايت نامه به وضعيت اسف بار هنر و هنرمندان در ايران اختصاص يابد و از هنرمندان زنداني نظير جعفر پناهي، محمد رسول اف،‌ رامين پرچمي، مرضيه وفامهر، آريا آرام نژاد و بسياري ديگر كه در طول دو سال گذشته به تناوب روانه زندان شده اند و برخي از آنان همچنان در زندان بسر مي برند، ياد شود.
·         در بند 6 نامه که به تبعیض های جنسیتی، قومی و دینی اشاره می شود، جهت اجتناب از کلی گویی، می توان اشاره مختصری - در حد یک یا دو خط - به نمونه هایی از این تبعیض های آشکار و خشونت آمیز نظیر تخریب مساجد اهل تسنن، سرکوب و کشتار هم میهنان کُرد، سرکوب دراویش گنابادی و... داشت.
·         بند 7 و 8 اين شكايت نامه در حقيقت می بایست هدف تهیه این نامه را بطور واضح و شفاف بیان کند. این که تنظیم کنندگان این نامه دقیقاً خواستار چه اقدامی از سوی مراجع بین المللی هستند و چه انتظاری از دولت های غربی دارند؟ قرار است سازمان ملل یا دولتمردان جهان چه حرکتی در جهت حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی ایران انجام دهند؟ عباراتی چون "اقدامات موثر و ضروری با استفاده از اهرم های اجرایی بین المللی" و "واکنش مناسب جامعه بین الملل" به اندازه کافی شفاف و گویا نیست. به اعتقاد نگارنده، نیاز است که خواست های ما از تنظیم این نامه و آنچه که از جامعه بین الملل جهت حمایت از حقوق هم میهنان مان انتظار می رود، با شفافیت و جزئیات بیشتری بیان گردد. مثلاً تقاضای قطع روابط دیپلماتیک با رژیم اسلامی و فراخواندن سفرا و نمایندگان دولت های غربی از ایران، می تواند یک پیام روشن برای مخاطبان این نامه باشد و راه های عملی جهت کمک به بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران و کاهش فشارها و سرکوب های موجود بر فعالان و زندانیان سیاسی را پیش روی دولت های غربی و مجامع بین المللی قرار دهد.

با سپاس
پاینده ایران
بزرگمهر
9 آبان ماه 1390

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

پیش نویس شکایت رضا پهلوی از ولی فقیه جمهوری اسلامی به روسای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد
















رضا پهلوی در راستای فعالیتهای سیاسی و مدنی خود و همراهی با جنبش داخلی مردم ایران بر ضد رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت  ولی فقیه آن سید علی خامنه ای و حمایت از زندانیان سیاسی و عقیدتی شکایت نامه ای را تدوین نموده است که به شورای امنیت و سازمان ملل ارسال خواهد شد. وی در نامه ای که به صورت پیش‌نویس منتشر کرده است، از بالاترینی ها و بلاگر ها خواسته است تا با همکاری و هفکری برای آزادی زندانیان سیاسی، پیشنهادات و راهکارهای عملی خود در رابطه با این نامه و اقدامات عملی برای آزادی زندانیان سیاسی در بند را در بالاترین و وبلاگ خود منتشر کنند:


هم میهنانم،

جمهوری اسلامی، با نقض مستمر حقوق بشر، سرکوب آزادی های اساسی، اعدام های گسترده و خیابانی، سنگسار، شکنجه و تجاوز در زندان ها، شرایط قرون وسطایی را بر کشورمان حاکم کرده است. متاسفانه، جامعه جهانی تاکنون عکس العمل قدرتمند و منسجمی را در مقابل رفتارهای غیرانسانی این نظام از خود نشان نداده است.

در این شرایط حساس، با توجه به فشارهای جسمی و روحی که بر زندانیان سیاسی-عقیدتی وارد می شود، وظیفه همه کنشگران و فعالین سیاسی و مدنی، وکلای دادگستری، مدافعین حقوق بشر، فعالین حقوق زنان، روزنامه نگاران، روحانیون مستقل، زندانبانان، نیروهای مسلح و یکایک شهروندان ایرانی است تا دست در دست یکدیگر گذاشته و با آغاز یکسری اقدامات ملی و بین المللی، حکومت ایران را وادار به آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی-عقیدتی نماید.

تا کنون اقدامات ارزشمندی در زمینه دفاع از حقوق زندانیان سیاسی-عقیدتی ایران، در داخل و خارج از کشورمان صورت گرفته، اما بدلیل عدم انسجام و حمایت کامل تمام اقشار جامعه، هنوز به نتیجه مورد نظر نرسیده است. در راستای پیشنهادات و درخواست های شما عزیزان در فضای حقیقی و مجازی، با مشورت هم میهنان فعال سیاسی - مدنی، تصمیم گرفتیم بستری مناسب را برای آغاز یک سلسله اقدامات عملی، فراهم سازیم. حرکتی که تنها در سایه مشارکت و همفکری یکایک شما هم میهنان مبارزم امکان پذیر خواهد بود.

v      در مرحله اول، در راستای گزارش دبيركل سازمان ملل متحد و آقای احمد شهید، نماینده ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، پیش نویس یک متن بعنوان یک شکایت نامه رسمی برای ارسال به تمام مراجع ذیربط (کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد، دبیرکل سازمان ملل متحد و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد) تهیه شده است. در پایان این مقدمه، می توانید پیش نویس این متن را مطالعه نموده و نظرات و پیشنهادات خود را برای تکمیل آن ارسال نمایید.
v      بدلیل اینکه آوردن اسامی تمامی زندانیان سیاسی-عقیدتی در ایران در این پیش نویس امکان پذیر نمی باشد، تلاش شده است تا اسامی تعدادی از زندانیان، بعنوان نمونه ایی از کنشگران و فعالین سیاسی، مدنی و عقیدتی ذکر گردد. چنانچه از این لیست موردی از قلم افتاده، لطفا با ذکر منبع ومشخصات در زیرهمین لینک، حساب بالاترین، وبلاگ و یا وب سایت خود، آنرا ارسال نمایید.
v      پیشنهادات و نظرات خود درارتباط با پیش نویس شکایت رسمی و بویژه اقدامات عملی آتی در این زمینه را در وبلاگ خود منتشر و در بالاترین با کلمه کلیدی (2011HR8712) پست نمایید.
v      چنانچه شما دارای شناسه (اکانت) بالاترین نیستید، از کلمه کلیدی بالا (2011HR8712) بعنوان برچسب در مطالبی که در این زمینه در وبلاگتان منتشر می کنید، استفاده نمایید تا متن شما در سایت گوگل برای همگان قابل جستجو باشد. دوستانی که دارای شناسه (اکانت) بالاترین می باشند، متن و وبلاگ شما را می توانند در سایت گوگل پیدا کرده و آن را در بالاترین لینک کنند.
v      دوستانی که در بالاترین فعال هستند، می توانند در این زمینه ما را یاری کنند.
v      به منظور سهولت هرچه بیشتر برای رسیدگی به نظرات شما، پاراگراف های متن پیشن نویس شماره گذاری می گردد تا بتوانید نظرات و پیشنهادات خود را با ذکر شماره پاراگراف مورد نظر ارسال نمایید. 
v      بر اساس سیستم بالاترین، انرژی شناسه من به اندازه ایی نیست که بتوانم به همه لینک های شما رای مثبت و یا نظر بدهم. تلاش من و متخصصین فنی-حقوقی بر این خواهد بود که پس از مطالعه و بررسی تمام نظرات و پیشنهادات ارسالی، مطالب مرتبط با این موضوع را در نسخه نهایی بگنجانیم.
v      از افرادی که در داخل کشور و یا در دستگاه حاکمیت هستند، دعوت می شود تا با رعایت مراتب امنیتی، از طریق افشای اطلاعات در مورد زندانیان سیاسی- عقیدتی گمنام، با ما در این پروژه همکاری نمایند.
v      متاسفانه، به دلیل ارسال هرزنامه (اسپم) و همچنین محدودیت امکانات فنی، بخش دریافت نظرات وبلاگم را موقتا مسدود کرده ام. لطفا برای ارسال نظرات خود از سیستم بالاترین استفاده نمایید.
v      برای تسریع در رسیدگی به وضعیت بحرانی زندانیان سیاسی- عقیدتی و آزادی آنان، پیش نویس این شکایت از تاریخ ششم آبان ماه لغایت پانزدهم آبان ماه 1390 خورشیدی برای دریافت نظرات و پیشنهادات شما بر روی سایت بالاترین قرار خواهد گرفت. 

لینک این پیش نویس در بالاترین:



پیش نویس نامه به روسای کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد

1.     نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، اقدام به نقض اساسی ترین حقوق زندانیان سیاسی-عقیدتی نموده است. ضمن جلب توجه شما به گزارش جناب آقای احمد شهید، در ارتباط با نقض حقوق بشر در ایران، به اطلاع می رساند، ادله های بسیار محکمی در دست است که بر خلاف آنچه حکومت ایران ادعا می کند، حقوق اولیه میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی  کروبی و کلیه زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی در ماههای اخیر به شدت نقض شده است و حتی از حقوق ابتدایی زندانیان، همچون حق داشتن وکیل، تفهیم اتهام و دفاع از خود در دادگاه محروم هستند. اینگونه رفتارهای غیر انسانی این نظام بر خلاف مقررات و تعهدات بين المللی است.

2-    حقوق اولیه انسانی دیگر زندانیان و بازداشت‌شدگان سیاسی-عقیدتی و مدنی همچون بهنام ابراهیم زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج زاده، مجید توکلی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه ای، محمد داوری،ارژنگ داوودی، مجید دری، حسین رونقی ملکی، علیرضا سپاهی لائین، عیسی سحر خیز، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، حشمت الله طبرزدی، ابوالفضل عابدینی، جواد علیخانی،  سعد غلامحسین پور، عباس کاکایی، جواد لاری، فرشاد معروفی، محمدرضا مقیسه، حمید موذنی، عبدالله مومنی، بهاره هدایت، حجت الاسلام آرش هنرور، مهدی محمودیان، کشیش یوسف ندرخانی، و صدها زندانی دیگر از نمایندگان گروه های مختلف مردم و گرایش های سیاسی-عقیدتی پایمال شده و به سنگین ترین شکل، مورد ظلم جمهوری اسلامی قرار گرفته اند.

3-   همچنین بازداشت و تهدید وکلا و فعالان حقوق بشر، از سوی نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی، به اتهام «ارتکاب جرایم امنیتی»، صرفا تلاشی است برای از بین بردن اسناد و مدارک نقض حقوق بشر در ایران. آزار و اذیت و شکنجه فعالین و وکلای مدافع حقوق بشر، همچون نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، هنگامه شهیدی و کوهیار گودرزی، اقدامی است جهت ساکت کردن کسانی که به دفاع از حقوق همنوعان خود برخاسته‌اند. در چنین فضایی، وکلا برای انجام وظیفه قانونی خود که دفاع از موکلین است، بیشتر و بیشتر مورد تهدید قرار می گیرند.

4-    مواد ۲ ٫ ۳ ٫ ۵ ٫ ۷ ٫ ۹ ٫ ۱۰ ٫ ۱۲ ٫ ۱۹ ٫ ماده ۲۰ بند ۱، ماده ۲۱ بند ۱، ۲ و ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر که هدف آن برقراری و تضمین حقوق و آزادی‌های برابر برای همه مردم است در مورد تمام زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی به کرات نقض شده است.

5-     در اینجا تنها از بعضی افراد که اطلاعات بیشتری از آنها در دست است نام برده شده، ولیکن صدها تن از زندانیان سیاسی-عقیدتی و مدنی گمنام در زندان های ایران تحت سرکوب و نقض سیستماتیک حقوق بشر قرار دارند و عدم توجه جامعه بین اللملی به شرایط زندانیان در ایران، وضعیت را لحظه به لحظه برای آنان وخیم تر و حکومت ایران را برای ادامه روش های ضد انسانی خود جری تر خواهد کرد.

6-     نظام جمهوری اسلامی، مبتنی بر حکومت دینی است و قانون اساسی آن مجموعه متناقضی است که از یک طرف، ابزار تمرکز تمام قدرت در دست ولایت مطلقه فقیه است و از طرف دیگر، معرف تبعیض جنسیتی، قومی و دینی است. بر اساس قانون اساسی، رهبر، عالیترین و بالاترین مقام نظام است و تمام امور کشور تحت کنترل مطلقه او قرار دارد. حکم حکومتی رهبر فراتراز قانون اساسی و رای مردم است و برای تمام ارکان حکومت "فصل الخطاب" است. روسای قوای سه گانه، نمایندگان مجلس، شورای نگهبان، فرماندهان نظامی و انتظامی، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، امامان جمعه، رئیس صدا و سیما و حتی نمایندگان مجلس خبرگان که مسئول نظارت بر عملکرد رهبر می باشند، بطور مستقیم و غیر مستقیم توسط ولی فقیه انتخاب می شوند. در واقع ماهیت این نظام، حاکمیت تک نفره و دیکتاتوری مطلق می باشد.

7-    بنابراین، بر اساس ماده دوم میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ضمن اعلام شکایت از حکومت ایران، بدلیل نقض گسترده حقوق بشر و حقوق اساسی زندانیان سیاسی-عقیدتی، از شورای امنیت و ارگان های ذيربط سازمان ملل درخواست می شود تا به منظور آزادی فوری و بدون قید وشرط همه زندانیان سیاسی-عقیدتی، مدنی، وکلا و مدافعان حقوق بشر، اقدامات موثر و ضروری را با استفاده از اهرم های اجرایی بین المللی، علیه آقای سید علی خامنه ایی، ولی مطلقه فقیه حاکم بر ایران، به عمل آورند.
8-    بر این باور هستیم که واکنش مناسب جامعه بین الملل به عملکرد حکومت ایران در قبال شهروندان خود، پیام قدرتنمندی خواهد بود تا این حکومت سرکوب آزادی های اساسی مردم ایران و نقض کنوانسیون های بین المللی که به اجرای آنها متعهد شده را متوقف کند.


رضا پهلوی

رونوشت: دبیرکل سازمان ملل متحد
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد



منبع: وبلاگ رسمی رضا پهلوی (سخنی با شما)


۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

آقا؛ جان مادرتان یه کم به من بخندید!

(در جواب بی مزه ای که فکر میکنه گوله نمکه!)





















به خدا ما خسته شدیم بس که هر سایتی رو که باز می کنیم، از آزادگی و دنباله و بالاترین و پایین ترین پر شده از مطالب به اصطلاح طنز بعضی از آدم های شکم گنده که با 200 کیلو وزن و 2 من سبیل لودگی پیشه کردند و انگار جز به تمسخر گرفتن خاص و عام هنر دیگه ای ندارند!
بعد هم با همت دوستان طنازتر از خودشون زیر لینک هاشون کامنت های آنچنانی می نویسند تا چهار نفر دیگه ام بیان جواب بدن و به این ترتیب افاضات شون به افتخار داغ ترین لینک های مورد بحث روز نائل بشه! خب این هم واسه شون کم افتخاری نیست. آخه بیچاره ها چند ساله از تلویزیون کردها گرفته تا پارازیت صدای امریکا خودشون رو به هر دری می زنند و جلوی دوربین هر خفت و خواری رو به جون می خرند، بلکه چهار نفر پیدا بشن و به لودگی هاشون بخندند و بگن خیلی باحالی!
خب حالا ما بهت میگیم... داداش علیرضا! برادر رضائی! نمکدون! قهرمان! مهر کولا! جان مادرت دست بردار! اصلا تو بانمک ترین مرد ایران! اصلا خود اکبر عبدی! خود خود سمندون! بابای مستر بین! عموی بن استیلر! اصلا داداش دوقلوی جیم کری! باید همه چی رو به مسخره بگیری؟! بعد سی و دو سال چهار نفر اومدند حرف از اتحاد زدند، باید لودگی کنی؟! نمیخوای جدی باشی؟! نمیخوای بری سراغ یه شغل آبرومند؟ آخه مسخره بازی تا کی؟! تو کهریزک به جوونای مردم تجاوز کردند، تو اومدی جلوی دوربین با هرهر و کرکر یه شیشه نوشابه دستت گرفتی که دولت دولت مهرورزی است و فلان! یه بار دیگه اومدند واسه یه زن بدبخت فلک زده حکم سنگسار صادر کردند، باز اومدی دلقک بازی و یه توبره سرت کردی جلوی دوربین و اسمشو گذاشتی اعترافات جدید سکینه محمدی...! این اواخر هم که دو بار اومدی پارازیت، صدای ملت دراومد بیرونت کردند، بازم عبرت نگرفتی؟!! آخه آدم که هر موضوع جدی رو به مسخره نمی گیره که قربون شکلت برم!
گل پسر! قند عسل! برو دنبال یه کار درست و حسابی! از شکم گنده کردن و لودگی کسی خیری ندید. به جان خودت نباشه، به جان عمه کوکبت که می دونم از دنیا بیشتر خاطرش رو میخوای، فردا که ایران آزاد شد خودمون بلیت می خریم، میایم برنامه هات رو نگاه می کنیم. اصلا برنامه شب جمعه های تلویزیون رو میدیم به تو که حسابی دل ملت رو شاد کنی! فقط تو این هیر و ویری دست از سر کچل ما بردار! به خدا کسی مجبورت نکرده بیای با ما متحد بشی. برو همون جایی که تو این 32 سال بودی. خدا به همرات!



۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

رضا پهلوی: فرصت یا خطر؟!

















رضا پهلوی: فرصت یا خطر؟! 

مقاله ای به قلم الاهه بقراط


* اگر اشتباه نکنم، این مقاله مربوط به سال 2006 است. نکات در خور تأملی داشت که بد نیست بار دیگر مورد مطالعه قرار گیرد. خاصه آنکه هنوز هم مشکلاتی که در این مقاله به آنها اشاره شده، کمابیش به قوت خود باقی است و اپوزیسیون رژیم اسلامی همچنان از عدم انسجام و اختلافات ریز و درشت رنج می برد. - بزرگمهر


الاهه بقراط - گفته بودم در فرصتی دیگر به نام آنچه مضمونش همبستگی نیروهای دمکرات ایران در مقابله با جمهوری اسلامی و گشودن راه تحقق دمکراسی و حقوق بشر است، خواهم پرداخت. لیکن از آنجا که واقعا معتقدم نام این مضمون اساسا از اهمیت برخوردار نیست، به همین بسنده می کنم که بگویم نامش را هر کس هر چه دلش می خواهد بگذارد: اتحاد، جبهه، ائتلاف، همبستگی، کنگره، و همراه با قید فراگیر، گسترده، سراسری، ملی و… به راستی این نام چه اهمیتی دارد، هنگامی که از یک سو همه ظاهرا «عنب» و «استافیل» و «انگور» و «ئوزوم» می خواهند و از سوی دیگر هر یک از آن «موجود» ایستاده در تاریکی تفسیر خود را ارائه می دهد؟ حال آنکه با یک فرهنگ لغت و روشن کردن یک چراغ می توان دریافت آنچه ضروریست و آنچه تلاش می شود توضیح داده شود، چیزی جز یک امر واحد و مشترک نیست که هر کس آن را به نامی می خواند و به پندار خود به توصیف تنها بخشی از آن می پردازد .


خطر کجاست؟

این بحث را با تأکید بر اینکه هیچ جنبش و حرکتی بدون یک رهبری معین که مردم و جهان آن را مخاطب قرار دهند، نمی تواند به اهداف خود برسد، پی می گیرم. بر همین زمینه، شکل گیری «اتحاد جمهوری خواهان» در اوایل سال 2003 نیز دو دلیل مهم داشت: یکی تشکیل یک جبهه سیاسی در برابر مشروطه خواهان و مبارزه با «بازگشت سلطنت»، و دیگری عرضه خود به جهان غرب و یا به زبان عامیانه: «ما هم هستیم».
مشکل بزرگ گردانندگان «اتحاد جمهوری خواهان» اما این است که خود را به خطا سخنگوی همه جمهوری خواهان می پندارند. واقعا آیا همه کسانی که طرفدار جمهوری اند، خواهان حرکت گام به گام و اصلاحات در ساختار جمهوری اسلامی هستند؟ آیا همه جمهوری خواهان رژیم جمهوری اسلامی را اساسا به پرسش نمی کشند و خواهان تغییر آن نیستند؟ آیا پاسخ منفی به همین پرسش ها یکی از دلایل شکل گیری «جمهوری خواهان دمکراتیک و لائیک» نبود؟
در واقع برای این نوع جمهوری خواهان مقوله «جمهوری خواهی» از خود و سرشت سیاسی آن تعریف نمی شود. بلکه اتفاقا همان کسانی که از دل و جان خواهان آن هستند کاملا نسنجیده معنای جمهوری خواهی را به «نه سلطنت» و «نه پهلوی» کاهش داده اند! آنها با «نخواستن سلطنت» و با «رد پهلوی» تعریف می شوند و نه با جوهر جمهوری و یا آنچه خود می خواهند. آنها خود را با «نفی» دیگری و نه با «اثبات» خود تعریف می کنند. و این شیوه از شوربختی در صد سال اخیر همواره گریبان نیروهای سیاسی را در چنگ خود داشته است. ایران و جهان هم نمی توانند صبر کنند تا این جمهوری خواهان به تعریفی از خود برسند، بعد اگر توانستند، متحد و قوی شوند، بعد به میدان بیایند و زور بازو به مشروطه خواهان نشان دهند. قطار تاریخ در حرکت است. برای کسی سوت نمی زند و صبر نمی کند. یا باید سوارش شد، یا مانند دوران جمهوری اسلامی باید به این رضایت داد که به رکاب قطار در حال حرکت چسبید و بعد هم با لگد زمامداران تازه به قدرت رسیده یکی یکی به گوشه ای پرتاب شد!
من رضا پهلوی را نه به عنوان شاهزاده (که هست) یا پادشاه (که معلوم نیست بشود) بلکه به مثابه یک شخصیت سیاسی در نظر می گیرم. نمی دانم طرفداران وی، چه آن کسانی که مشروطه خواه دمکرات هستند و چه افرادی که حاضر نیستند یک گام از سلطنت وی عقب روند، چه انتظاراتی از وی و چه توصیه هایی برای او دارند. ارزیابی من تنها بر اساس مواضع اعلام شده رضا پهلوی است. از این رو، پروایی ندارم بگویم، از یک سو در مقایسه بین رژیم کنونی که سرنوشت ما در دست اوست و رژیم گذشته که به تاریخ پیوسته است، من هزار بار رژیم گذشته را ترجیح می دهم و گمان می کنم تاریخ نیز قضاوتی مشابه خواهد داشت. از سوی دیگر بین تمام شخصیت های سیاسی و ملی برای من رضا پهلوی که برخلاف برخی جمهوری خواهان (بعضا دو آتشه) تاکنون نه او را دیده ام و نه حتی تلفنی سخنی با وی گفته ام و به طور کلی دوری از قدرت را اعم از پوزیسیون یا اپوزیسیون یک نقطه قوت و ضامن سلامت و استقلال کار روزنامه نگاری می دانم، مناسبت ترین شخصیتی است که می تواند در این شرایط خطرناک و فاجعه بار، نقش تاریخی و تعیین کننده در اتحاد همه نیروهای دمکرات ایران بازی کند. شخصیتی که از مواضع وی برداشت می شود، بر بسیاری از مدعیان جمهوری خواهی که برخی را خوب و از نزدیک می شناسم، ترجیح دارد. لیکن بر این حقیقت نیز آگاه هستم که فقط عمل و آینده می تواند این ارزیابی را تغییر دهد چرا که مواضع پسندیده هنوز به معنای آن نیست که آدمی در عرصه عمل و در لحظات حساس بتواند به آن پایبند بماند.
کسانی که به خیال خود می خواهند رضا پهلوی را به هر قیمتی شده به پادشاهی «آریامهر گونه» برسانند و در سایه «سلطان» لم بدهند، و از او می خواهند کر و کور و لال شود تا مبادا از جاه و جلال پادشاهی اش کاسته شود، بر این نکته مهم آگاه نیستند که نقش هیچ شخصیتی در تاریخ با سکوت رقم نخورده است! این سلطنت طلبان در این نکته با برخی از جمهوری خواهان که خواستار عدم حضور رضا پهلوی در سیاست روز هستند، اتفاق نظر دارند؛ با این تفاوت که مخالفان رضا پهلوی نگرانند مبادا با حضور او در سیاست بر «جاه و جلال شاهانه اش» افزوده شود!
صریح بگویم: نه تنها بین جمهوری خواهان، بلکه در میان مشروطه خواهان نیز یک شخصیت ملی و جوان (جوان بودن سیاستمدار برای جامعه امروز ایران یک امتیاز مهم است. جوانان در همه جهان از «مردان» عصا قورت داده گریزانند و در عرصه سیاست و کشورداری نیز به دنبال «ستارگان» هستند) یافت نمی شود که پیشینه اش به ساواک یا حکومت اسلامی و واواک و سپاه و بسیج نرسد. بگذریم از اینکه اگر ما نجنبیم، و ایران در شرایطی مانند افغانستان و عراق قرار گیرد، آنگاه همین گردانندگان «اتحاد جمهوری خواهان» و ملیون دو آتشه هم مجبور خواهند شد در برابر افرادی سر فرود آورند که خیلی راحت سابقه همکاری شان با سازمان سیا هم اعلام می شود!
البته ظاهرا با توضیحاتی که از سوی گردانندگان «جمهوری خواهان» داده می شود، آنها اصولا به هیچ شخصیت ملی و یا نهاد فراگیر که مردم به آن امید ببندند و آن را سخنگوی خود بدانند و جامعه بین المللی بتواند با آنها به گفتگو بپردازد، نیاز ندارند چرا که آنها هنوز به «اصلاح طلبان اسلامی» در حکومت کنونی ایران امیدوارند! چه سرسختی غریبی! و این در حالیست که برخی از آنان به «نشست برلین» ایراد می گیرند زیرا بر این پندارند که رضا پهلوی در «اتاق بغلی» حضور داشته است! گویا نمی دانند برای تأثیرگذاری و یا هدایت یک جریان اصلا نزدیکی مسافت لازم نیست! مگر جریان موسوم به اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی در پستوی «اتحاد جمهوری خواهان» در لندن و بروکسل و برلین و واشنگتن پنهان شده است؟ آنها هزاران کیلومتر فاصله دارند و با این همه خط و ربط آنها تا این اندازه به هم نزدیک است! نزدیکی مسافت مهم نیست، نزدیکی خط مهم است! حتی اگر گردانندگان «ا. ج.» (اتحاد جمهوری خواهان) بر این گمان باطل باشند که «ج. ا.» (جمهوری اسلامی) آنها را می شنود و این آنها هستند که بر سیاست «داخل» تأثیر می گذارند و یک بار در برابر آینه وجدان نایستند و از خود نپرسند اگر چنین است پس احمدی نژاد از کجا پیدایش شد؟!
خانم مسیح علی نژاد، روزنامه نگار جوان ایرانی، دوران مجلس ششم را به «برزخ» در «کمدی الهی» دانته تشبیه کرده است. به راستی نیز دوران این نوع اصلاحات را می توان برزخی دانست که نمی توانست به جهنم احمدی نژاد نیانجامد. سرسختی در طرفداری از اصلاحاتی که پروژه سازان آن بارها مرگش را اعلام کرده اند، البته قابل درک است. چرا که تنها با «اصلاح گام به گام» می توان ادامه «جمهوری» را به هر شکل و با هر مضمونی حفظ کرد تا مردم در برابر یک انتخاب دوباره قرار نگیرند، حتی اگر به قیمت فرو رفتن کشور در فاجعه بیانجامد. در عین حال در تمامی سخنان این نوع «جمهوری خواهان» یک مشکل مهم آنها که همانا «ضعیف» بودن آنهاست، هویداست. آنها معتقدند مشروطه خواهان هم متحدند و هم دارای انسجام و رهبری معین. در حالیکه جمهوری خواهان مانند چهل تکه اند و هر کدام یک ساز می زنند. اینکه پس آنها عنوان «اتحاد» را از کجا آورده اند، بماند. اینکه چرا آنها به جای تخطئه مشروطه خواهان و پیچیدن به پر و پای رضا پهلوی به بررسی این واقعیت مهم نمی پردازند که چرا نتوانسته اند جمهوری خواهان را متحد کنند هم بماند. مشکل دیگر آنها در این است که آنها مشروطه خواهان را به عنوان «خطر» در نظر می گیرند. حال آنکه مشروطه خواهان دمکرات نه «خطر» بلکه «نیرو» هستند و جمهوری خواهان اگر درباره سرنوشت ملت و مملکت احساس مسئولیت کنند و تمامی نیروی خود را بر روی حفظ جمهوری اسلامی نگذارند، می توانند با هشیاری از این نیرو استفاده کنند. هیچ تضمینی وجود ندارد که همکاری با این «نیرو» به استقرار جمهوری واقعی در ایران نیانجامد. رضا پهلوی آن زمان هم می تواند به عنوان یک شخصیت سیاسی و ملی مانند دیگر مدعیان به وظیفه خود در برابر ملت عمل کند. خطر اصلی بیست و هفت سال است بر ایران فرمان می راند. دمکرات های ایران، چه مشروطه طلب و چه جمهوری خواه، هیچ کدام برای یکدیگر خطر به شمار نمی روند، مگر آنکه هر کدام از آنها نظام مورد علاقه خود را بر خواست دمکراسی و حقوق بشر و سرنوشت ملت و منافع ملی ترجیح دهند. در آن صورت آنها نه تنها برای یکدیگر خطر به شمار می روند، بلکه هر دو آنها برای میهن و مردم ما خطر جدی هستند! این در حالیست که ایران با جمهوری اسلامی به اندازه کافی با انواع خطرها روبروست و به یک خطر تازه نیازی ندا. رد

*****

راستش را بخواهید نقش خوان کارلوس پادشاه اسپانیا را خود جمهوری خواهان نسنجیده به میان کشیدند. باید گفت اتفاقا ژنرال فرانکو دیکتاتور اسپانیا نیز سی سال پیش احتمالا تصوری چون برخی جمهوری خواهان درباره این «شاهزاده» داشت. فرانکو به این دلیل در بستر بیماری و در آخرین سال زندگی خود شاهزاده خوان کارلوس را به جانشینی خود برگزید تا وی از آنجا که از نوادگان پادشاهان بوربن است، ادامه دیکتاتوری وی را تضمین کند. لیکن خوان کارلوس که جوانی تحصیل کرده و روشنفکر بود، بلافاصله با اعلام آزادی مطبوعات و فعالیت احزاب و برگذاری انتخابات آزاد جهت تشکیل دولت، بر دیکتاتوری در اسپانیا نقطه پایان نهاد.
من نه تنها هیچ احساس عشق یا نفرت نسبت به دو نظام سیاسی جمهوری و پادشاهی ندارم، بلکه در شرایط کنونی ایران، دلیلی هم برای ترجیح یکی بر دیگری نمی یابم. لیکن به خوبی می دانم دمکراسی و تأمین حقوق بشر و عدالت اجتماعی را در یک جمهوری به سلطنت استبدادی و عین همان را در مشروطه پادشاهی به یک جمهوری استبدادی ترجیح می دهم و گمان می کنم این هنر من نیست و هر عقل سالم و دمکرات چنین می کند. درک این موضوع نیز آن چنان پیچیده نیست که مرتب آن را تکرار کرد. مگر آنکه عده ای خود را به نفهمیدن بزنند و یا تحریف نظرات را بیشتر به سود خود بشمارند.


فرصت کدام است؟

ولی این را باید تکرار کرد که بنا بر واقعیت جامعه ایران و غم کار و نانی که توده مردم با آن درگیرند، برای کسی نظام سیاسی ایران هیچ اهمیتی ندارد. لیکن از آنجا که تجربه تلخ مردم از جمهوری اسلامی و انتخاب مکرر رییس جمهوری های تدارکاتچی و مجلس های بی خاصیت جان آنها را به لب رسانده است، و هم چنین تجربه افغانستان و عراق به ویژه در زمینه عدم امنیت و خطراتی که یکپارچگی ایران را تهدید می کند، گرایش به نظام پادشاهی بیش از پیش گسترش می یابد. ولی این به معنای بازگشت سلطنت یا بازگشت به گذشته نیست، چرا که هرگز هیچ کس اگر هم بخواهد نمی تواند به گذشته باز گردد و یا گذشته را باز گرداند. این تحریف ظریفی است که از سوی مخالفان نظام پادشاهی رایج شده و مرتب تکرار می شود.
برخی از جمهوری خواهان که بیشتر نقش چرخ پنجم جمهوری اسلامی را در خارج کشور بازی می کنند (یعنی بدون آنها هم کار جمهوری اسلامی می گذرد) همه کارشان را گذاشته اند و چسبیده اند به خطر «بازگشت سلطنت»! گویی وظیفه آنان نه تلاش برای برقراری جمهوری راستین، بلکه جلوگیری از برقراری سلطنت است! این همان سیاستی است که بیست و هفت سال پیش از درون آن هیولای جمهوری اسلامی سر برآورد و هم امروز ادامه و بقای آن را تأمین کرده و به آن خوراک می دهد.
من به عنوان انسانی که زندگی فردی خود را محدود و محتوم به فنا می بینم و به عنوان یک ایرانی، سربلندی و جاودانگی ملت ایران و آن سرزمین را آرزو دارم، از یک سو برای یافتن رهبران ملی در میان مردگان و «مرحوم» ها به دنبال کسی نمی گردم و از سوی دیگر در میان زندگان کسی را با ظرفیت و موقعیت رضا پهلوی نمی یابم. همان گونه که گفتم، من در او نه شاهزاده یا پادشاه آینده، بلکه یک شخصیت سیاسی میهن دوست می بینم که تصادفا به مشروطه خواهان تعلق دارد. اگر جمهوری خواهان یک نفر را ارائه کنند که بتوان وی را در کفه دیگر ترازو در برابر رضا پهلوی قرار داد، آنگاه بلافاصله باید به تأمل پرداخت که کدام یک را به مثابه یک «فرصت» بهتر می باید برگزید. ولی جمهوری خواهان چنین فردی را ندارند و از همین رو برخی با تحریف تاریخ به «مرحوم» مصدق روی آورده اند که به استناد زندگی سیاسی و مسئولیت و مقام و عملکردش در دوران پهلوی ها و نیز به استناد خاطراتی که به قلم خودش منتشر شده است، نه تنها هرگز «جمهوری خواه» نبوده، بلکه ملقب به «مصدق السلطنه» هم بوده است. ولی کسی چه می داند؟ شاید مصدق خیال بنیانگذاری جمهوری را در سر می پروراند. ولی درست همین گونه می توان گمان کرد که شاید در سودای «سلسله مصدقیان» می بوده است! این همه اما تنها فرض بی پایه است نه علم و واقعیت، درست مانند «جمهوری خواه» بودن وی! ولی حقیقت مهم این است که از یک سو او دیگر وجود ندارد تا بتواند چیزی را رهبری کند و از سوی دیگر اندیشه جنبش ملی و استقلال و میهن دوستی پس از گذشت نیم قرن با اندیشه دمکراسی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی در آمیخته و دامنه و زوایای دیگری یافته است که با دهه سی خورشیدی در ایران مقایسه پذیر نیست. فقط از نظامی چون جمهوری اسلامی بر می آید که برنامه های اتمی خود را عوام فریبانه با جنبش ملی شدن نفت مقایسه کند و با تکیه بر نا آگاهی تاریخی و علمی جامعه، بر طبل جنگ بکوبد و ملت و مملکت را در برابر یک فاجعه جبران ناپذیر قرار دهد.
کسانی هم که مبارزانی چون اکبر گنجی و عباس امیرانتظام را با ماندلا و گاندی و غیره مقایسه می کنند و چه بسا رهبری خود را در آنها می جویند، به این نمی اندیشند که این مقایسه ها بس بیجاست. رک و صریح بگویم: من به عنوان یک ایرانی هرگز حاضر نیستم زیر پرچم کسانی بروم که زمانی از مدافعان و دست اندر کاران جمهوری اسلامی بوده اند، حتی اگر صد سال در زندان همان کسانی بسر برند که زمانی مدافع آنان بوده اند. دفاع از آزادی آنها و استقبال از تغییر مواضع آنان که از خیمه حکومت دینی به اردوگاه دمکراسی و حقوق بشر پیوسته اند وظیفه بی چون و چرای هر انسان آزاده و دمکرات است، لیکن نه گاندی و نه ماندلا و نه هیچ یک از رهبران جنبش های آزادی خواهانه هرگز در زندگی سیاسی خود اشتباه فاحشی مانند دفاع از رژیمی چون جمهوری اسلامی و کارگزاری در آن را مرتکب نشده اند. آگاهی همواره با پذیرش مسئولیت همراه است. هر فرد و هر مقوله ای را هم باید در جای خود قرار داد. و یکی از بدبختی های ایرانیان همواره این بوده است که هیچ چیز را در جای خود قرار نمی دهند و همه هم در همه کار دخالت می کنند. با احساسات تمام سر می برند و صمیمانه دروغ می گویند.
نکته دیگر در پذیرش رهبری رضا پهلوی این است که کسی از جمهوری خواهان طلب نمی کند رهبری یک «پادشاه» را بپذیرند! این اندازه نقض غرض را در نخستین نگاه می توان دریافت. مگر آنکه جمهوری خواهان پیشاپیش پادشاهی وی را قطعی بشمارند! نقش رضا پهلوی به مثابه یک شخصیت ملی است که اهمیت می یابد. کسی چه می داند؟ شاید این جمهوری پرانتز خونینی باشد که دیر یا زود باید بسته شود. شاید هم رضا پهلوی بنیانگذار یک جمهوری واقعی در ایران شود و یا چون خوان کارلوس مهر دمکراسی و حقوق بشر را بر ساختار سیاسی ایران بکوبد و افراد و احزابی که امروز مخالف او هستند، فردا تشکیل دهندگان دولت های ملی در نظامی شوند که وی پادشاه آن به شمار می رود. چه کسی جرأت دارد در شرایطی که اکنون ایران در آن بسر می برد، چیزی را پیش بینی کند؟
اگر آینده را نمی توان پیش بینی کرد، از گذشته اما می توان آموخت. ایرانیان یک بار در آستانه انقلاب اسلامی یک فرصت تاریخی به نام «بختیار» را از دست دادند و با چشم بسته به دامان آخرین انقلاب ایدئولوژیک قرن بیستم و تنها حکومت ولایت مطلقه فقیه در غلطیدند. حکومتی که به آبشخور تروریسم کنونی و عامل جنگ افروزی در خاورمیانه و جهان تبدیل گشت. این بار نباید اجازه داد برخی با لجاج بر سر عقاید ایدئولوژیک خود مردم را به سویی برانند که یک بار دیگر فرصتی تاریخی را از دست بدهند. ایران با سرعت به سوی فاجعه و جنگ رانده می شود. آنهایی که هشت سال مردم را به «پروژه اصلاحات» مشغول کردند، در سکوتی مرگبار فرو رفته اند و بزرگترین هنرشان در این روزها این بوده است درباره «حق فناوری هسته ای» که سه سال است به بازی موش و گربه تبدیل شده و یک «کاریکاتور» که پنج ماه پیش در یک روزنامه دانمارکی منتشر شده، خطاب به اروپا بیانیه اعتراضی صادر کنند. آنهایی هم که تلاش می کنند با چنگ و دندان روی درخت تنومند تاریخ یادگاری بنویسند، خوب است به این واقعیت توجه کنند که همواره تاریخ است که شخصیت ها را بر می گزیند و نه برعکس. در غیر این صورت، نتیجه یا کمدی (مانند بنی صدر و احمدی نژاد) و یا تراژدی (مانند قطب زاده و امیرانتظام) از آب در می آید.
برخی ممکن است در بده بستان های رایج ترجیح دهند در برخی موارد سکوت کنند، برخی چیزها را به روی خود نیاورند، واقعیت را نبینند و یا کمرنگ تر از آنچه هست ببینند، لیکن واقعیت خارج از اراده ما وجود دارد و در عمل همان رنگی را دارد که دارد. تردیدی نیست که جنبش آزادی خواهی ایران از زهر جاه طلبی، سکه زدن به نام خود و شهوت شهرت و نام و مقام در امان نخواهد بود. اینجاست که شاید عرفان ایرانی به معنای مثبت آن بتواند چون پادزهر عمل کند تا بتوان همواره منافع بلند مدت میهن و مردم را بر هیولای درون حاکم گرداند. مثلا می توان چنین اندیشید دیر یا زود همه ما بی تردید در فنا جای خواهیم گرفت و چه خوب است تنها عشق و عمل خود را برای آزادی و انسان و خاک بر جای نهاده باشیم. ولی آیا در سیاست می توان چنین اندیشید؟ واقعا نمی دانم! امروز تنها این را می دانم که «همه با هم» نمی توان جنبشی را رهبری کرد و در این بازار مکاره سیاست که هیچ کس دیگری را قبول ندارد، همراه با مردمی که در تبلیغات پوچ محاصره شده اند و سخت گرفتار معیشت و بی خبر از خطری هستند که در کمین شان نشسته است، رضا پهلوی نه تنها خطر به شمار نمی رود، بلکه بی تردید تنها فرصت تاریخی است که در این شرایط وجود دارد.