۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

پیشامد آذربایجان و مسئله استقلال ایران از نگاه احمد کسروی



من بسيار شنيده ام كه مي گويند استقلال چيست؟... يا مي گويند استقلال هم يك خرافه سياسي‌ست، اگر نبود نبوده. مي گويند: چه زيان دارد كه ما به جمهوري‌هاي شوروي پيونديم و با آنها زندگي كنيم و از كشاكش‌ها آسوده گرديم. گاهي ديده ام كساني اين را درباره انگليس مي گويند. زندگاني آزادانه مردم انگليس دل‌هاشان ربوده است و آرزو مي كنند كه به آن توده پيوندند. بسياري هم اينها را در انديشه مي‌دارند، ولي خجلت مي‌كشند كه به زبان آورند و از هو مي‌ترسند...

آنچه من مي‌دانم استقلال به اين پوچي نيست كه پنداشته شده. استقلال بسيار ارجمند است و نتايج بسياري در بر تواند داشت. در ايران بسيار چيزهاست كه معنايش روشن نيست و استقلال هم از آنهاست...

همه مي دانيم اين تيره‌هايي كه امروز در روي زمينند و هر كدام توده‌اي شده جداگانه زندگي مي‌كنند، در نتيجه حوادث به اين حال رسيده‌اند. مثلاً مردم فرانسه كه زبان و نژاد عليحده دارند و جدا از ديگران، در كشور خود زندگي مي‌كنند، تاريخ درازي دارند و در نتيجه صد حادثه تاريخي بوده كه به اين حال رسيده‌اند. همين است ترتيب آلمان و انگليس و روس و چين و ژاپن و ايران و ديگران... تبار آدميان يكي‌ست. همه فرزندان يك پدر و مادرند. ولي گردش جهان آنها را تيره به تيره گردانيده و اين جدایی‌ها را در میان آنان پدید آورده. در بيرون چنين است كه اين جدايي‌ها زيان‌مند است و جهان را گرفتار جنگ و خونريزي مي‌گرداند. چون توده ها جدايند هر يكي مي‌خواهد به ديگران برتري پيدا كند و چيره درآيد و بر سر آن جنگها و خونريزي ها بر مي خيزد...

ولي اگر حقيقت را خواهيم اين جدايي‌ها زيان‌مند نيست. مردمي كه زبان و نژاد و تاريخ‌شان جداست، اگر زندگي‌شان هم جدا باشد زياني در ميان نخواهد بود. بلكه ما مي توانيم از اين جدايي‌ها سود هم جوييم. ما در يك كشور هم براي آساني كارها تقسيمات پديد مي آوريم. مثلاً ايران كه يك كشور است ما آن را به چند استان و شهرستان تقسيم كرده‌ايم و به هر استان يا شهرستان استاندار يا فرماندار جداگانه مي فرستيم و اداره هاي جداگانه بر پا مي‌گردانيم. در يك كوي كه هزار خانواده مي‌نشينند، ما بهتر دانسته‌ايم هر خانواده اي در خانه جدايي نشيند و در كارهاي خانواده آزاد و مستقل باشد.

خلاصه امروز بهترين راه آن است كه هر توده اي در كشور خود آزاد باشند و دلسوزانه به اصلاح كارها و آبادي كشورشان كوشند. استقلال كه مي‌گوييم به همين معني‌ست. استقلال آن است كه هر مردمي براي خود زندگي كنند نه براي ديگران، و در اداره كردن كارهاي خود آزاد باشند. مردمي كه استقلال ندارند در كارهاي خود آزاد نخواهند بود، براي خود زندگي نخواهند كرد.


آشكارتر گويم: ايرانيان اگر به روس پيوندند و يا خود را به انگليس بندند، در راه بردن كارهاي خود آزاد نخواهند بود، در آبادي كشور نظر خود را بكار بستن نخواهند توانست، قانون‌هاشان با انديشه خودشان گزارده نخواهد شد. از هرباره اختيار از ايشان سلب گرديده تابع يك سياست بزرگ عمومي خواهند بود كه آن دولت يا اين يكي براي نگهداري امپراتوري بزرگ خود پيش گرفته است.

بيش از اين به سخن نياز نيست. مي خواستم بگويم استقلال يك چيز خيالي نيست كه بودن و نبودنش يكي باشد .استقلال بودن، و نبودنش تفاوت بسيار دارد. استقلال، آزادي‌ست و ميانه آزادي و بردگي جدايي آشكار است.

اكنون كه چنين است ما نخواهيم توانست با رفتار حزب دموكرات آذربايجان موافقت كنيم. ناچار خواهيم بود به آن با ديده دشمني نگريم. ناچار خواهيم بود مخالفت كنيم و ايستادگي نشان دهيم.

چه آنها بخواهند و چه نخواهند، نتيجه رفتارشان بهم خوردن استقلال ايران است. اگر با رفتار آنها موافقت شود، تاريخ چند هزار ساله ايران در اينجا پايان خواهد پذيرفت...

جای پرده پوشی نیست که آن خیزشی که در آذربایجان رخ داده موافق سیاست شوروی بوده و با نظر آن دولت انجام گرفته. دلیلش گذشته از همه چیز، تحسین و تصویبی است که رادیو مسکو و روزنامه های شوروی درباره آن خیزش می نمایند. آنگاه چنانکه دیدیم از قوای دولت جلو گرفتند و به آذربایجان راه ندادند...
نتیجه کارها تا به اینجا رسیده: دموکراتها با اسلحه قیام کرده، آذربایجان را از ایران جدا ساخته اند، دولت خواسته اقدامی کند و روسها جلو گرفته اند... در این قضیه خطای بزرگ در آن است که به سیاست بیگانه دخالت داده شده. این دخالت دادن خطر را بزرگتر گردانیده. دموکراتها درخواست‌هاشان بجا یا بیجا، چرا آن نکردند که صبر کنند تا آرتش‌های بیگانه از این کشور بیرون روند و آنگاه هر کاری که می خواهند بکنند؟...

من هيچ مانعي نمي دانم كه ايرانيان پس از آنكه به آلودگي‌هاي خود چاره كردند و در توده رشد سياسي پديد آمد و بيم از دخالت بيگانگان در ميان نبود، يك روز نمايندگان از استان‌ها به مركز بيايند و انجمن برپا گردانيده با هم نشينند و از روي فهم و بينش و دلسوزي به شور پردازند و اگر صلاح ديدند استان‌ها را در كارهاي دروني آزاد گردانند. با اين شرايط هيچ مانعي نيست و نتواند بود. همه تشكيلات و تنظيمات براي آبادي كشور و آسايش مردم است. اگر روزي صلاح در آن ديده شد چرا بايد نكنند؟!

ولي اكنون از آن شرايط هيچ كدام نيست... امروز اين رفتار استقلال ايران را به هم زدن است، تاريخ چند هزار ساله اين كشور را به پايان رسانيدن است...

اين كار اگر از ديگران بد باشد، از آذربايجانيان بدتر است. آذربايجان مقام والايي در تاريخ ايران داشته و بارها اين كشور را از اسارت رها گردانيده. فداكاري‌هاي آذربايجان در جنبش مشروطه زينت تاريخ ايران است...
]در این پیشامد[ بيش از همه بايد به منطق و دليل اهميت داد و تا مي‌توان جز از اين راه پيش نرفت. نمی‌دانم در کدام روزنامه نوشته بود: «در اين پيشامد اميد بيشتر به احساسات ميهن‌پرستي آذربايجانيان است». من نيز به همان عقيده‌ام. خود آذربايجاني‌ها چه در آذربايجان و چه در تهران و ديگر جاها بهتر توانند به رفع اين غائله كمك كنند. عقیده‌ام

من سخنم را به پايان مي‌رسانم و آخرين گفته‌ام اين مي‌باشد: در اين پيشامد بيش از همه، منطق و دليل و نيكخواهي و پاكدلي مؤثر تواند افتاد. بيش از همه، فهم و غيرت و مردانگي خود ايراني‌ها گره از كار تواند گشود.*


* از کتاب «سرنوشت ایران چه خواهد بود (در موضوع پیشامد آذربایجان)» به قلم احمد کسروی، تهران، 1324 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر