در
پى قتل مطهرى، آیتالله خمینی در مصاحبه با لوموند گفت: “چپگرایان در این جنایات
هیچ دخالتى نداشتهاند؛ عمّال آمریکا در جریان این ترورها خود را پشت سازمان مذهبى
دروغین فرقان پنهان کردهاند.” منظور البته این نبود که چپگرایان بىتقصیرند؛ این
بود که چنین عنوانى اساساً قلابی است.
در
مصاحبه نکتهاى ناهمخوان با گفتههاى پیشین و بعدى ایشان دیده نمىشد. در پیام اول
مهر ۵۷ از پاریس خطاب به دانشجویان هشدار داده بود عمّال آمریکا خود را پشت پوشش
سازمانهاى بهاصطلاح چپ و چپگرا و چپنما پنهان مىکنند و در ایران چنین گرایشهایى
ریشۀ واقعى ندارد. و در مصاحبه با اوریانا فالاچى، مهر ۵۸: “کمونیستهاى آمریکایی و
چپهاى قلابى براى برهمزدن آرامش دست در دست ضدانقلاب دارند.”
اعتراض
شاید به علنىشدن گروه فرقان بود. برملاشدن این واقعیت که طلبههایى هفتتیر
برداشتهاند تا وقایع دهۀ ۲۰ را تکرار کنند یعنى رقابت و بلکه شکاف عمیق در صفوف
مؤمنان، و طبیعى بود امام راحل میل نداشته باشد چنین خصومتهایى زنده شود! فرقان بر
عقاید على شریعتى تأکید مىکرد و یکى از مشاجرات نهچندان قدیمى، تحریم شریعتى از
سوى شمارى از علما بود که به نظر آنها او به تشیّع پشت کرده و طرفدار پیوستن پیروان
این مذهب به صفوف اکثریت قاطع مسلمانان است. حالا مریدان قربانى فتوا یکى از
فتوادهندگان را کشته بودند.
آیتالله
خمینى نه تنها با آن فتوا موافق نبود بلکه بدون نظر مثبت و قدرى خطاپوش ایشان نسبت
به شریعتى بینهایت بعید بود اسم سخنران فقید روى خیابان و بیمارستان گذاشته شود.
در آبان ۵۶ ضمن تشکر از پیامهاى تسلیت درگذشت فرزندش مصطفى از نجف به اصحاب دیانت
توصیه کرد با اهل دانشگاه با ملایمت رفتار کنند. اشاره به تکفیرى بود با امضاى بیش
از ۴۳ تن از روحانیون علیه شریعتى. طبیعى بود حالا پس از استقرار حکومت اسلامى،
میل نداشته باشد آن بگومگوهای خونین زنده شود.
شامگاه
۱۱ اردیبهشت، شاید حوالى ساعت ۹، کسى از پشت تلفن به تحریریۀ آیندگان گفت از سوى
گروه فرقان صحبت مىکند: ”ما مطهرى رئیس شوراى انقلاب را کشتیم.” همین گروهِ تاآنزمانناشناخته
ماه پیش مسئولیت قتل سرلشکر قـرنى، رئیس ستاد ارتش، را به عهده گرفته بود اما
اطلاعاتى دربارۀ آن در دست نبود .
تصویری از جنازه مرتضی مطهری |
اعضاى
تحریریه تا ساعاتى پس از نیمهشب با هرمقامى که در شهر یافت شد تماس گرفتند تا
دربارۀ واقعه و ماهیت این گروه اطلاعاتى به دست بیاورند. از جمله، سرتیپ مجللى،
رئیس شهربانى، تلفن زد که پیغام تماس روزنامه را در راه خانه با بىسیم اتومبیل به
اطلاع او رساندهاند، و آخرین اخبار مربوط به ترور را به روزنامه گفت. همین طور
برخى مأموران کمیتهها که در محل واقعه حاضر شدند و در جریان بودند. حروفچینان
چاپخانه تا ساعتى پس از نیمهشب منتظر ماندند تا اعضاى تحریریه سر در بیاورند چه
کسانى چه کسى را کشتهاند و چرا.
در
چاپ دوم، به جاى سرخطهاى درشت خبرهاى مراسم روز کارگر، چهار کلمۀ “مرتضى مطهرى ترور شد” با حروف بسیار درشت جاى گرفت. سى دقیقه
پس از نیمهشب از بیمارستان طرفه اطلاع رسید آیتالله زندگى را بدرود گفته، و تا
ساعت یک بامداد از مقامهاى دولت تنها داریوش فروهر، وزیر کار، خود را به بیمارستان
رساند. پیدا بود مقامهاى دولت سخت وحشت کردهاند و تقریباً هیچکس، به بیان
امروزى، ”در دسترس نمىباشد.”
اعضاى
شوراى انقلاب ظاهراًً پس از پایان جلسهای از منزل یدالله سحابى بیرون مىآمدند که
گلولهاى در جمجمۀ آیتالله نشست. سخنگوى دولت، عباس امیرانتظام، اظهار بىاطلاعى
کرد که مطهرى رئیس شوراى انقلاب بوده یا نه. درهرحال، قرار بین خودشان این بود که
اسامى اعضاى شوراى انقلاب اعلام نشود.
صبح
روز بعد در چند جا از جمله فایننشل تایمز چاپ لندن، نام گروه ضارب به کلمهاى
معادل چرخدستى و فرغون ترجمه شده بود که نشان مىداد همکاران ایرانى گزارشگران
خارجى تا ضربالاجل مخابرۀ خبر براى دسترسى به اطلاعات دقیق زیر چه فشارى بودهاند.
روزهاى بعد هم دنبال خبر دربارۀ ترور “پرُفسور ماتاهارى” مىگشتند.
برخى
کتابهاى مطهرى که روزهاى بعد به دست ما رسید براى ارتقاى معلومات اهالى گلوبندک
البته بد نبود. اطلاعاتش از فرهنگ غرب عمدتاً متکی بود به مطالب مجلههاى عامهپسند
ایران، حرفهاى اخوان مسلمین و چند کتاب قدیمى، بدترجمه شده و ناقص. عنوان مکتب
ادبیـهنرى رئالیسم را براى روش علمیـفلسفى به کار مىبرد، و حرف آلفرد هیچکاک
را شاهد مىآورد که زن هرچه پوشیدهتر باشد براى مردها خواستنىتر است.
اواخر
دهۀ ۴۰ بازاریان متعهد قصد داشتند مجلۀ زن روز را به سبب مطالبى دربارۀ حقوق و
آزادى زنان تحریم کنند و حتى مانع عرضۀ آن روی دکۀ روزنامهفروشی شوند. آهنفروشى
بازارى به نام حاج مهدیان که در کارهاى ساختمانى مصطفى مصباحزاده، صاحب مؤسسۀ
کیهان، بود مطهرى را به او معرفى کرد تا در مجلهاش مقالاتى در زمینۀ زن از نظر
اسلام بنویسد.
نگارنده سالها بعد نوشت: “ما هم
نمىدانستیم فرقان چیست یا کیست. اما در تحریریۀ بیستسى نفرىِ معتبرترین روزنامۀ
کشور، اسم مرتضى مطهرى هم به گوش کسى نخورده بود. صبح روز بعد که کتابهاى آیتالله
به دستمان رسید، دیدیم او هم چیز زیادى دربارۀ دنیاى ما نمىدانست و حرف چندانى
براى خوانندۀ ما نداشت. ما در دو قاره، در دو سیّاره، در دو
عصر و در دو فرهنگ متفاوت زندگى مىکردیم، اما اتباع یک کشور واحد بودیم. حالا
دعوا بر سر این بود که از میان این همشهریهاى روحاً دور از هم که نه زمینهاى
مشترک دارند و نه چشماندازى یکسان، حکومت آتى نمایندۀ علایق و فرهنگِ کى باشد.”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر