۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

آقای بهرام مشیری! دریادار بایندر مثل یک قهرمان مُرد



بهرام مشیری را می شناسید. چند سالی است برنامه «سرزمین جاوید» اش از کانال تلویزیونی پارس پخش می شود. در برنامه هایش از هر دری سخن می گوید. از بمباران اتمی هیروشیما و تاریخ اسلام گرفته تا شاهنامه فردوسی و وقایع تاریخ معاصر ایران و... . فرهنگ ایران را خوب می شناسد و در باب شاهنامه هم صاحب نظر است، بر تاریخ اسلام و تشیع نیز کمابیش مسلط است. اما زمانی که از تاریخ معاصر ایران و سیاست سخن می گوید، تعصب محض، او را از داوری منصفانه باز می دارد. نه اطلاعات درست و دقیقی دارد و نه تحمل پذیرش بسیاری از حقایق تاریخی را. آنچنان شیفته و پیرو مصدق است که وقتی از او یاد می کند، ضمیر جمع بکار می برد؛ ایشان، می فرمودند،...! در نظر او مصدق مظهر همه خوبی هاست و پیامبرگونه ای معصوم، اما محمدرضاشاه دیوی بدسیرت و دیکتاتور و عاری از هر صفت نیک! هنوز هم مانند همفکرانش بر سر معمای ده مجهولی 28 مرداد 32 معطل مانده و سعی در کشف توطئه های 60 سال پیش دارد! می دانم، دوستداران و سینه چاکانی هم دارد که حرف های من خوشایندشان نخواهد بود. شاید به همین دلیل هم تاکنون درباره بهرام مشیری سخنی نگفتم و مطلبی ننوشتم. زیرا معتقدم در شرایط کنونی باید سنجیده تر از هر زمان دیگری سخن گفت و از ایجاد هرگونه تفرقه و اختلاف در میان مخالفان رژیم حاکم پرهیز کرد. اما جای تأسف است که گاه امثال آقای مشیری چنان دروغ های شاخداری به زبان می آورند و چنان بی رحمانه و نامنصفانه بر بزرگمردان تاریخ ایران می تازند که سکوت در برابر آنان جایز نیست.


جناب بهرام مشیری در برنامه چهارشنبه هفته گذشته خود، از ماجراهای بمباران اتمی هیروشیما سخن می گفت و از تصمیم برخی از فرماندهان ارتش ژاپن مبنی بر ادامه مقاومت در برابر نیروهای متفقین که به ناگاه با چرخشی 180 درجه ای به سراغ وقایع شهریور 1320 ایران رفت و با حمله به رضاشاه و محمدرضا مدعی شد: «هنوز چهار تا هندی در خلیج فارس بودند که ما تسلیم شدیم!» و در ادامه افزود: «دریادار غلامعلی بایندر هم بنده خدا داشت فرار می کرد که یک هندی از پشت به او تیر زد و او را کشت!» (نقل به مضمون). بگذریم از بی انصافی آقای مشیری در مورد ارتشیان ما در سال 57 و نادیده گرفتن رشادت های رحیمی ها، جهانبانی ها، خسرودادها،... که جان در راه میهن خویش فدا کردند. آن هم زمانی که امثال بهرام مشیری هزاران کیلومتر آنسوتر در امریکا مشغول مطالعه «تاریخ تمدن» ویل دورانت بودند. حال از نظر جناب مشیری ارتشیان ما مشتی ترسو و نوکرصفت بودند که مملکت را دودستی تقدیم ملاها کردند و گفتند: «ما از اولش هم نوکر شما بودیم»! اما مصدق اللهی هایی که برای تصاحب پست و مقام در دولت انقلابی به زیر عبای سید روح الله خزیدند عده ای بیگناه و فداکار و عاشق میهن! اگر بخواهم از لغزش های بهرام مشیری بنویسم، مثنوی هفتاد من هم کفاف نمی دهد، زیرا هر چه درباره تاریخ معاصر ایران می گوید آغشته به عینک بدبینی و غرض ورزی است. به قول مولوی:


پیش چشمت داشتی شیشه کبود

زآن کبـودت جملـه عالم می نـمـود


جناب مشیری هم هر چه می بیند و می گوید از فراسوی همان شیشه کبود است و خالی از بی طرفی و انصاف. حمله سه نیروی نظامی برتر آن روزگاران (امریکا، شوروی و بریتانیا) به ایران را حضور چند هندی در خلیج فارس می خواند و بر رضاشاه خرده می گیرد که چرا به مانند امپراتور ژاپن، میهن مان را تا مرز نابودی و حمله اتمی پیش نبرد و برای حفظ قدرت خویش، جان مردم ایران را به خطر نینداخت! از سوی دیگر، بزرگمردانی چون غلامعلی بایندر را که قهرمانانه در برابر نظامیان بریتانیا ایستاد و جان بر سر دفاع از میهن خویش نهاد، ترسویی جلوه می دهد که در حال فرار به گلوله یک هندی کشته شده است! برای آگاهی جناب مشیری و دوستداران ایشان، زندگینامه دریادار غلامعلی بایندر و چگونگی شهادت او را در ذیل نقل می کنم، به امید آنکه مشیری و مشیری ها اندکی به خود بیایند و در سخنان و نوشته هایشان اندکی منصفانه تر از بزرگمردان تاریخ ایران یاد کنند:





دریادار بایندر که بود؟


غلامعلی بايندر در 23 آذر 1277 در تهران‌ متولد شد. پدرش‌ على‌اكبر دبير دربار از طايفه مشهور بايندر، و عمويش‌ امير معزز گروسى‌ بود كه‌ برخلاف‌ برادر، حسن‌ شهرتى‌ نداشت‌ (نك: رائين‌، 2/888). بايندر در نوجوانى‌ وارد مدرسة دارالفنون‌ شد و تحصيلات‌ عمومى‌ را طى‌ كرد و دوره مخصوص‌ مهندسى‌ آنجا را هم‌ به‌ پايان‌ رساند؛ آنگاه‌ در 1296ش‌ وارد مدرسة نظام‌ مشيرالدوله‌ شد و پس‌ از 3 سال‌ با درجه ستوان‌ دومى‌ به‌ خدمت‌ ارتش‌ درآمد (خليلى‌، 91-92؛ «دريادار...»، 1). به‌ عنوان‌ نخستين‌ مأموريت‌ جنگى‌، در 1300ش‌ به‌ مازندران‌ فرستاده‌ شد و چون‌ در اردوي‌ عملياتى‌ تنكابن‌ از خود رشادت‌ نشان‌ داد، به‌ اخذ مدال‌ طلا نائل‌ گرديد (همانجا؛ خليلى‌، 92( ظاهراً مأموريت‌ دوم‌ او پيوستن‌ به‌ اردوي‌ گيلان‌ به‌ منظور مقابله‌ با قواي‌ ميرزا كوچك‌خان‌ بود كه‌ 7 ماه‌ به‌ درازا كشيد. در همين‌ زمان‌ نظام‌ قديم‌ منحل‌، و ارتش‌ جديد تشكيل‌ شد و بايندر با درجه ستوان‌ دومى‌ در تشكيلات‌ جديد به‌ خدمت‌ پرداخت‌ و رسته توپخانه‌ را برگزيد. وي‌ اندكى‌بعد همراه‌ سرهنگ‌امان‌الله‌ جهانبانى‌ براي‌ سركوب‌ اسماعيل‌ آقا سميتقو به‌ آذربايجان‌ غربى‌ شتافت‌ و در نبرد با او شجاعت‌ بسيار از خود نشان‌ داد، چنانكه‌ به‌ پيشنهاد جهانبانى‌ موفق‌ به‌ اخذ نشان‌ «ذوالفقار4» گرديد كه‌ در آن‌ زمان‌ معمولاً به‌ افراد جوانى‌ همانند او داده‌ نمى‌شد (همو، 92-94؛ رائين‌، همانجا).
در خرداد 1302 بايندر براي‌ ادامه تحصيلات‌ و فرا گرفتن‌ فنون‌ جديد نظامى‌ در رسته توپخانه‌ عازم‌ فرانسه‌ شد و در دانشكده توپخانه «پواتيه‌» به‌ آموختن‌ پرداخت‌ و ضمناً دوره تكميلى‌ توپخانة «فونتن‌ بلو» را نيز گذراند و در مهر 1304 به‌ ايران‌ بازگشت‌ و زيرنظر سرتيپ‌ يزدان‌پناه‌ فرماندهى‌ آتشبار توپخانه‌ را عهده‌دار شد (خليلى‌، 98، 101- 102؛ «دريادار»، همانجا). در 1307ش‌ براي‌ دومين‌ بار، به‌ منظور تكميل‌ تحصيلات‌ نظامى‌ به‌ فرانسه‌ رفت‌ و در دانشگاه‌ جنگ‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و همزمان‌ معاونت‌ سرپرستى‌ دانشجويان‌ ايران‌ در اروپا را برعهده‌ گرفت‌ و تا پايان‌ اقامتش‌ در آنجا (1309ش‌) همين‌ سمت‌ را داشت‌ (خليلى‌، 103-104؛ «دريادار»، 2).
وي‌ در 1309ش‌ معاون‌ هنگ‌ توپخانه كوهستانى‌ و كفيل‌ فرماندهى‌ همان‌ هنگ‌ شد. در زمانى‌ كه‌ دولت‌ ايران‌ ساخت‌ نخستين‌ ناوهاي‌ جنگى‌ را به‌ ايتاليا سفارش‌ داد، بايندر به‌ سرپرستى‌ گروهى‌ از نظاميان‌ در اواخر سال‌ 1309 يا اوايل‌ 1310ش‌ رهسپار ايتاليا شد تا هم‌ دوره‌هاي‌ لازم‌ را ببيند و هم‌ بر ساخت‌ كشتيها نظارت‌ كند. افراد تحت‌ فرماندهى‌ او در رشته‌هاي‌ مختلف‌ مربوط به‌ ناوهاي‌ جنگى‌ در چند شهر ايتاليا به‌ تحصيل‌ پرداختند (رائين‌، 2/784، 889؛ خليلى‌، 105؛ «دريادار»، همانجا). وي‌ پس‌ از بازگشت‌ به‌ ايران‌ در 1310ش‌ به‌ سمت‌ كفيل‌ فرماندهى‌ نيروي‌دريايى‌جنوب‌ منصوب‌، و عازم ‌آنجا شد (همانجا؛ قس‌: رائين‌، 2/785).
از مأموريتهاي‌ مهم‌ بايندر در اين‌ منصب‌ سفر به‌ جزيره تنب‌ همراه‌ با گروهى‌ از افراد نيروي‌ دريايى‌ در 1313ش‌/1934م‌ بود. او ضمن‌ بازديد از آنجا رسماً به‌ مقامات‌ نيروي‌ دريايى‌ انگليس‌، مستقر در تنب‌ اعلام‌ كرد كه‌ اين‌ جزيره‌ بخشى‌ از ايران‌ است‌؛ وي‌ با اين‌ كار موجبات‌ نگرانى‌ و اعتراض‌ وزارت‌ خارجة بريتانيا را فراهم‌ آورد (زرگر، 264).
بايندر در 1313ش‌ به‌ درجه ناخدا دومى‌، و در 1315ش‌ به‌ درجه ناخدا يكمى‌، و در 1319ش‌ به‌ درياداري‌ رسيد («دريادار»، 1؛ خليلى‌، 107). دوران‌ خدمت‌ بايندر در نيروي‌ دريايى‌، با كوششها و تلاشهاي‌ مجدانة او براي‌ سازمان‌دهى‌ اين‌ نيرو همراه‌ بود. وي‌ در جنوب‌ ناوگانى‌ مركب‌ از دو ناو 750 تنى‌ ايتاليايى‌ و 4 ناو 500 تنى‌ و هزار ملوان‌ در مقر نيروي‌ دريايى‌ خرمشهر تحت‌ فرماندهى‌ داشت‌. به‌ علاوه‌، مقارن‌ با شروع‌ جنگ‌ جهانى‌، فرماندهى‌ بخشى‌ از لشكر ششم‌ خوزستان‌ هم‌ به‌ او سپرده‌ شد و او با همكاري‌ فرماندهى‌ نظامى‌ محلى‌ استحكامات‌ گسترده‌اي‌ در اطراف‌ خرمشهر احداث‌ كرد (استوارت‌، 131-132).
بايندر در روزگار نوجوانى‌ داراي‌ علائق‌ ملى‌ و سياسى‌ بود. از اين‌ رو، زمانى‌ كه‌ در مدرسه نظام‌ مشيرالدوله‌ تحصيل‌ مى‌كرد، داخل‌ فعاليتهاي‌ سياسى‌ شد و همراه‌ با چند تن‌ از همكارانش‌ چون‌ عبدالله‌ هدايت‌ (بعداً ارتشبد) و رزم‌ آرا (بعداً سپهبد و نخست‌ وزير) به‌ عضويت‌ حزب‌ سوسيال‌ دموكرات‌ درآمد (كحال‌زاده‌، 435-436).
دريادار بايندر با توجه‌ به‌ اقامت‌ چند ساله‌ در كشورهاي‌ اروپايى‌ به‌ زبانهاي‌ انگليسى‌، فرانسه‌، ايتاليايى‌ و تركى‌ تسلط داشت‌ و به‌ اين‌ زبانها به‌ خوبى‌ تكلم‌ مى‌كرد (خليلى‌، همانجا). وي‌ مردي‌ اهل‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ و نويسنده‌ بود. در ايام‌ اقامتش‌ در جنوب‌ به‌ تحقيقات‌ و مطالعات‌ قابل‌ توجهى‌ درباره خليج‌ فارس‌ دست‌ زد كه‌ نتايج‌ برخى‌ از آنها را بعداً منتشر كرد.
آثار مكتوب‌ بايندر اينهاست‌: 1. نقشه خليج‌ فارس‌ (تهران‌، 1310ش‌)؛ 2. خليج‌ فارس (خرمشهر، 1317ش‌)؛ 3. جغرافياي‌ خليج‌ فارس‌ (تهران‌، 1319ش‌)؛ 4. اصول‌ دريانوردي‌؛ 5. آيين‌نامه‌هاي‌ توپخانه‌ در 6 جلد؛ 6. راهنماي‌ ناوي‌؛ 7. مقالاتى‌ در مجله ارتش‌؛ 8. دستور تير توپخانه سبك‌؛ 9. آيين‌نامه مشق‌ پاي‌ توپ‌ كوهستانى‌، و چند اثر ديگر (نك: مشار، 4/715-716؛ «دريادار»، 3)



چگونگی شهادت دریادار بایندر:


دریادار بایندر که 48 ساعت قبل از شهادت علاوه بر مسئولیت فرماندهی نیروی دریایی، به سمت فرماندهی کل منطقه جنوب خوزستان نیز منصوب شده بود و تیپ مستقل مرزی را تحت امر داشت در ساعت 4 بامداد سوم شهریور 1320، با شنیدن صدای انفجار، با سرعت از منزل خارج و با استفاده از قایق موتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم انگلیسی، خود را به مقر فرماندهی رسانده و پس از صدور دستورات لازم به افسران ستاد و فرماندهان، به تلگرافخانه رفته و گزارش وقایع و هجوم نیروهای انگلیسی را به تهران و اهواز مخابره می‌کند. آنگاه با حضور در قرارگاه گردان مرزی، عده‌ای را مامور مقاومت در برابر مهاجمین کرده و خود که مسلح به یک قبضه تفنگ برنو بود به اتفاق سروان ولی‌الله مکری‌نژاد که معاون فرمانده گردان یکم هنگ 8 توپخانه بود با اتومبیل و از راه خشکی عازم خرمشهر شد، تا ستاد فرماندهی عملیات را در منطقه حفار(که از لحاظ نظامی موقعیت مناسبی داشت و بیش از 2 قبضه توپ 105م.م و گروهی سرباز در آنجا مستقر بودند) تشکیل دهد. اما چند دقیقه بعد از حرکت، با نیروهای موتوریزه مهاجمین انگلیسی مواجه و در حین مقاومت و جنگ و گریز با آنان در شرایطی که تلاش می‌کردند تا با استفاده از پستی و بلندی‌های منطقه، خود را به نهر جاسبی برسانند با رگبار مسلسل متجاوزان انگلیسی در حوالی پاسگاهی نزدیک بی‌سیم خرمشهر به شهادت رسیدند.


مآخذ


1. احمدي‌، حميد، تاريخ‌ نيم‌ قرن‌ نيروي‌ دريايى‌ نوين‌ ايران‌، تهران‌، 1355ش‌؛

2. استوارت‌، ريچارد، ا.، در آخرين‌ روزهاي‌ رضاشاه‌، ترجمه عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوي‌ و كاوه‌ بيات‌، تهران‌، 1370ش‌؛

3. خليلى‌، رضا، تاريخ‌ شهداي‌ ايران‌، وقايع‌ شهريور، تهران‌، 1322ش‌؛

4.«دريادار غلامعلى‌ بايندر»، تاريخ‌ جاويد، وزارت‌ جنگ‌، تهران‌، 1325ش‌؛

5.رائين‌، اسماعيل‌، دريانوردي‌ ايرانيان‌، تهران‌، 1356ش‌؛

6.زرگر، على‌اصغر، تاريخ‌ روابط سياسى‌ ايران‌ و انگليس‌، ترجمة كاوه‌ بيات‌، تهران‌، 1372ش‌؛

7.كحال‌زاده‌، ابوالقاسم‌، ديده‌ها و شنيده‌ها، به‌ كوشش‌ مرتضى‌ كامران‌، تهران‌، 1363ش‌؛

8.مشار، خانبابا، مؤلفين‌ كتب‌ چاپى‌ فارسى‌ و عربى‌، تهران‌، 1342ش‌؛

9. بهمنی قاجار، محمد علی، نقش نیروی دریایی و بایندر در اخراج انگلیسیها از هنگام و باسعیدو، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 27، زمستان 88



۱ نظر:

  1. درود بزرگمهر عزیز

    آدرس تازه را به ما نمی دهی و ما باید نوشته ارزمشندت را در پارس دیلی نیوز بخوانیم؟!!!!!!

    راستی این بخض نظرات وبلاگت را تنظیم کن که هر کسی بتواند نظر بدهد تا نظر دادن ساده تر باشد و همچنین کلمه تایید را هم بردار.

    درباره آقای مشیری ایشان تا تاریخ معاصر را خوب می آیند ولی پس از آن گویا این عینک بسیار تیره تعصب مصدقی شان آنچنان در برابر چشمانشان قرار می گیرد که مصدق پیغمبر پاکی می شود و مخالفینش اهریمنان روزگار.

    جالب است که ایشان تصویر احمد کسروی پشت سرشان است ولی کتاب افسران ما از احمد کسروی را گویا نخوانده اند. در آن کتاب کسروی در عین حال که از ارتشیان خیانتکار در زمان رضا شاه سخن می گوید ارتشیان میهن پرستی را که تا آخرین قطره خون برای ایران جنگیدند را هم معرفی می کنند.

    پیروز باشی. پاینده ایران و ایرانی

    پاسخحذف