۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

وقتي جلال آل احمد به جمالزاده و يارشاطر فحاشي مي كند!!

جلال آل احمد


جلال آل‌احمد پس از کناره‌گیری از سیاست عملی می‌خواست ضمن اینکه زندگی عادی داشته باشد اما سری هم در میان سرهای سیاسی داشته باشد و حرف‌هایش را در قالب رمان بزند! در نامه‌ای با عنوان «نویسنده محترم آقای جمال‌زاده» که از داستان «مدیر مدرسه» او انتقاد کرده بود، حرف‌های غریبی به این نویسنده نامدار آن روز‌ها می‌زند که فقط از یک انقلابی پرخاشگر برمی‌آید.

در این نامه که در مرداد ۱۳۳۶ نوشته شده، آمده است: 

«...چون آن همه به‌به‌گویی را در خود ندیدم شک برم داشت و این بود که به ذهنم گذشت شاید در این همه قصد قربت و پرکاری مابه‌ازایی از دور اندیشی هم نهفته باشد... باعث تاسف است که تاکنون فرصت زیارت سرکار دست نداده است و البته می‌دانید که تقصیر این قصور از این فقیر نبوده است... اگر بدتان نیاید به خرج معلم‌هایی که در "مدیر مدرسه" دیدید، در کنار دریاچه لمان آب خنک میل می‌فرموده‌اید... عموی من که یک تاجر بلورفروش است و جوانی‌اش را با شما گذرانده تعجب می‌کرد چطور از چنان جوانی چنین نویسنده‌ای درآمده. کاری ندارم اگر عموی من مثلا پسر سیدجمال اصفهانی بود که با تقی‌زاده هم‌مشرب می‌شد حالا لوله هنگش کمتر از شما آب بگیرد... شما با "یکی بود یکی نبودتان" مرا شیفته خود کردید اما با "درد دل میرزا حسنعلی" احساس کردم زه زده‌اید1 و با "قلتشن دیوان" نان به نرخ روز خوردید و در "تیمارستان" شما هم فراموش نکردید که از آن‌ور دنیا در تقسیم میراث با خانلری‌ها و کمپانی‌ها شرکت کنید... وقتی می‌بینم قلم شما بوی الرحمن گرفته است... برمی‌دارید و درباره «مدیر مدرسه» ۱۱ صفحه چیز می‌نویسید... چطور شما نمی‌شنوید و بازیچه دست احسان یارشاطر می‌شوید... من اگر جای شما بودم 10، 20 سال پیش قلم را غلاف می‌کردم و به وطن برمی‌گشتم... نسل جوان حق دارد به شما بدبین باشد... واقعیت این است که شما گریخته‌اید... من می‌خواهم با انتشار چرندیاتی از نوع "مدیر مدرسه" احساس کنم هنوز نمرده‌ام. هنوز نگریخته‌ام... دلم برای شما می‌سوزد که آمبورژوازه2 شده‌اید... حالا دیگر کارتان مدتی است که به نقد ادبی کشیده شده است، آن هم برای کسانی مثل بار قاطر (منظور احسان یارشاطر است)... ذهن شما را نان مظلمه کور کرده است که سر پیری از سر سیری می‌نویسید.»

 
به نقل از: روزنامه اعتماد



واي به حال جامعه‌اي كه قهرمانانش روان‌پريشاني مثل جلال آل احمد بوده‌اند. كسي كه در برابر يك انتقاد ساده‌ي محمدعلي جمالزاده از يكي از داستان‌هايش، اينچنين لب به فحاشي و ناسزاگويي باز مي‌كند و استاد ايران‌دوست و  خدمتگزاري چون احسان يارشاطر را آنچنان مورد تمسخر و توهين قرار مي‌دهد، به راستي مي‌توانسته چگونه الگويي براي جوانان مملكت باشد ؟! جامعه‌اي كه قهرمانانش امثال جلال آل احمد باشند، انقلابش هم مي‌شود بهمن 1357 ...



زيرنويس
1- زه زدن = از ميدان بدر رفتن، از دعوي خود بازآمدن، شانه خالي كردن
2- آمبورژوازه = بورژوا زدگي، اداي قشر پولدار را درآوردن 


۲ نظر:

  1. این مرتیکه آل احمد یکی از بیشعوران عصر حاضره. مرتیکه از چاله ی کمونیست درآمد و به چاه مذهب افتاد. آدم گنده گوزی که مغزی تهی اما دهان پر از گه داشت.
    فری آزاد

    پاسخحذف
  2. تف به روح خائنین به وطن ، چه آل احمد ، چه شریعتی

    پاسخحذف