دیری
نگذشته است از آن روزگاری که مردان ایرانی به فتوت و غیرتمندی شهره بودند.
روزگاری که در این سرزمین حتی دزدان هم برای خود مرام و مسلکی داشتند و اصولی...
روزگاری که حتی لاتهای چاله میدان و همیشهمستان میخانه هم رسم انسانیت و معرفت
را میدانستند...
میخواهم
از بیتفاوتی جامعه بگویم. بیتفاوتی مردمی که در برابر چشمانشان به حرمت زنی یا
دختری تعدی میشود و سکوت میکنند. بی تفاوتی مردمی که در برابر چشمانشان با قمه
و چاقو همه دارایی مردی را به تاراج میبرند و عکسالعملی نشان نمیدهند.
رژیم
جمهوری اسلامی در طول سی و چهار سال حیات نامبارکاش بسیاری از داشتههای ملت
ایران را از او گرفت. ملتی که روزگاری از ارزش و اعتباری در سطح جهان برخوردار
بود، در دید جهانیان مبدل به نماد تروریسم و خشونت و تحجر شد. ارزش پول ملی از
میان رفت. رفاه و آسایش و آزادی مردم از آنها سلب شد. امنیت از جامعه رخت بر
بست،... . به اعتقاد من همه اینها قابل جبران است. با روی کار آمدن حکومتی دلسوز،
آنسان که کار به دست کاردان بیفتد و مسئولیتها بر عهده نخبگان و فرهیختگان جامعه
قرار گیرد، میتوان با یک برنامهریزی اصولی و صدالبته با تلاشی مضاعف به مرور
زمان بر همه این مشکلات فائق آمد. اما به عقیده من، جمهوری اسلامی علاوه بر همه
اینها و مهمتر از همه اینها، چیزی را از این ملت گرفت که سالها زمان لازم است
تا ملت ما دوباره به آن گوهر ارزشمند دست یابد، شاید زمانی به درازای عمر یک یا
چند نسل... جمهوری اسلامی غرور این ملت را از او گرفت...
ما
ملت مغروری بودیم؛ انتظار داشتیم که آزادی کشور ما در سطح امریکا و فرانسه و... باشد.
توقع داشتیم سطح رفاه جامعه ما با مرفهترین کشورهای اروپا برابری کند. انتظار
داشتیم - و گمان میکردیم که شایسته آن هستیم - که پیشرفت کشور ما به پای آلمان و
ژاپن و... برسد. شاید به همین دلیل بود که انقلاب کردیم. برای آنکه میپنداشتیم مردم
کشوری با این حجم سرشار از منابع نفت و گاز باید زندگی به مراتب بهتری داشته
باشند. زیرا گمان میکردیم فرهنگ جامعه ما به حدی رسیده است که شایسته آزادی کامل
است.
اما
امروز از آن جامعه چه مانده است؟ از آن ملت مغرور و متوقع که خود را شایسته بهترینها
میدانست؟ سیاست جمهوری اسلامی در طول این سه دهه، تخریب شخصیت تک تک ایرانیان
بوده و نابودی غرور و عزت یک ملت. سیاست رژیم اسلامی در طول تمامی این سالها، به
بهترین تعبیر، سیاست گداپروری بوده است و الحق و الانصاف که دولتمردان نظام اسلامی
در اجرای این سیاست به خوبی موفق بودهاند. آن مردمی که روزگاری برای یک تومان
گران شدن قیمت بنزین شورش میکردند و پمپبنزین آتش میزدند، امروز به جایی رسیدهاند
که سر هر برج مانند برههای رام در مقابل عابربانکها صف میکشند تا چهل هزار
تومان پول یارانهشان را بگیرند! افسوس...
میدانم
که این حرفها خوشایند خیلیها نیست. اما چه کنیم که "حقیقت همیشه تلخ
است" و باید پذیرفت که جامعه ما امروز اسیر بیماری مهلکی به نام "بیتفاوتی"
شده است. امروز شعار بسیاری از مردم ما "کلاه خودت را محکم نگه دار تا باد
نبرد" شده است. قطعاً مشکلات اقتصادی و معضلات گوناگونی که در طول این سالیان
بر جامعه ما تحمیل گردیده، در پیدایش این طرز فکر - یا همانگونه که من میپندارم
این بیماری - بیتأثیر نبوده است، اما آیا امروز زمان آن فرا نرسیده که به خود
آییم و راه علاجی برای این مرض مهلک بیابیم؟
مردم
هندوستان را ببینید. اینان همان مردمی هستند که روزی ما به تمسخر از بیتفاوتی و
الکی خوش بودن آنان یاد میکردیم. همان مردمی که همیشه فقرشان را به ریشخند میگرفتیم
و به حالشان تأسف میخوردیم. درود بر غیرت و شرفشان. ببینید امروز چگونه به پا
خواستهاند و قاطعانه از رهبران حکومتشان میخواهند تا به ناامنی و فساد در این
کشور پایان دهند. ببینید که چگونه تعدی چند متجاوز به یک دختر جوان خشم یک ملت
بیدار را برانگیخته است. حق دادنی نیست، گرفتنیست...
اگر
ما هم همینگونه متحد و مصمم به میدان بیاییم و با ظلم و بیعدالتی و فساد به
مبارزه برخیزیم، اگر بیتفاوتی را کنار بگذاریم و نه فقط به خود و خانواده خویش،
بلکه به همسایه و همشهری و هممیهن خود نیز بیندیشیم، یقین بدانید بساط ظلم و
استبداد به طرفهالعینی از این مملکت بر چیده خواهد شد؛ تردید نکنید...
پ.ن:
مشغول به روزرسانی وبلاگام بودم که در سایت پارس دیلی نیوز به این نوشتار تکان
دهنده بر خوردم: تجاوز خشونت آمیز جنسی به دختر بچه زلزله زده در ایران اسلامزده ... دیگر نمی دانم چه بگویم؟ فقط امیدوارم که روزی در
این سرزمین به این همه فساد و بی عدالتی و بی اخلاقی پایان داده شود.
dolat,ha<<ayeneye<<mel,lat--ha<<hastand-<<-moris1315@gmail.com
پاسخحذف