نقل قولی از یک دوست:
25 آذر شمعی روشن میکنم؛
نه برای خاطر فلان شاهزاده و دسته و گروه... روشن میکنم برای دل صد پاره ام؛ برای
تمام بغض 34 سال زندگیم که در سایه ترس و خفقان گذشت؛ برای کسانی که ناجوانمردانه
رفتند؛ برای کسانی که صرفا به خاطر یک انتقاد دربند دیوزگانند و در حسرت در آغوش
گرفتن فرزند و خانواده میسوزند؛ برای مادرم که هر روز امیدوار شنیدن یک خبر خوبه؛ برای
همه فرصتها و امید و آرزوهایی که سوخت و نیست شد... فرو دادن بغض کار خیلی سختیه...
***
می
خواستم در حمایت از فراخوان جنبش شمع های روشن مطلبی بنویسم. چند روزی بود
با خودم کلنجار می رفتم و مدام در ذهن ام واژه ها و عبارات را پشت سر هم می چیدم
تا چند جمله ای بنویسم که شاید انگیزاننده و محرکی شود برای آنکه خواننده این
نوشته هاست؛ بلکه او هم گامی بردارد؛ شمعی بیفروزد...
می
خواستم بگویم شرکت در این حرکت جمعی، نه معنی اش طرفداری از سلطنت است و نه حمایت
از شاهزاده و نه هیچ چیز دیگر. بلکه حرکتی است فراحزبی و فراجناحی که هدفاش، فقط
و فقط حمایت از زندانیانی است که برای آزادی ما آزادی و آسایش خویش را فدا کرده
اند.
اما
دیدم که هیچ سخنی به شیوایی درد دل دوست نازنینی نیست که خود زخم دیده 34 سال ترس
و خفقان رژیم اسلامی است و زجر کشیده بندهای استبداد و سیاهی. چه در این سرزمین،
آزاده بودن و آزاد زیستن بزرگترین گناه است و تاوانش میله های زندان و ضربه های
شلاق.
زیبا
نوشتی دوست من! حق مطلب را ادا کردی. در روزهای 25 و 26 آذر، همه ما از مشروطه
خواه تا جمهوری خواه، از سلطنت طلب تا اصلاح طلب، از راست تا چپ،... هر جا که
باشیم، صرف نظر از هر مسلک و عقیده ای، فقط و فقط برای پاسداشت واژه مقدس آزادی
و نگاهبانان فروتن آن، شمع می افروزیم تا به دیو بدسرشتی که سایه سیاهش
سالهاست آسمان آبی سرزمین مادریمان را تیره و تار کرده بگوییم: "ما هنوز
زنده ایم و نفس می کشیم... تا روزی که مرگ اهریمن را در هر کوی و برزن به جشن و
پایکوبی بنشینیم... روزی که دیگر هراسی نباشد و اندوهی و زندانی..."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر