ساسان بهمن آبادی - در شرایطی که بواسطه جنگ حهانی اول
اطراف و اکناف ایران مورد تاخت و تاز نیروهای روس و انگلیس و عثمانی قرار گرفته
بود، و تجزیه طلبی میرزا کوچک خان جنگلی زیر نفوذ شوروی در شمال و شیخ خزعل زیر
نفوذ انگلیس در جنوب استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران را به مخاطره انداخته بود و
خاندان بی کفایت قاجار با چندین نسل حکومت غیر متعهدانه بر ایران، کشور را از
هرگونه توانی برای چیرگی بر سیر قهقرایی بی وقفه و فلاکتهای بی پایان تهی کرده بود،
سپه خیزی سردار بزرگ ایران – رضا خان میرپنج – در سوم اسفند ماه 1299 آغازی بود بر
جهش بزرگ ایران بسوی بازیابی هویت ملی، تجدید شکوه و اقتدار به تاراج رفته و پایه
ریزی جامعه ای مدرن و برخوردار از هر آنچه نشان مدنیت و مدرنیسم در عصر نو می باشد.
بزرگمردی که از دل جامعه سرخورده و رخوت زده ایران برخاست و با
همتی بلند و اراده ای استوار و تلاشی شبانه روزی، خیزشهای ناکام مانده تاریخ ایران
را به پیروزی رسانید و خواسته های تاریخی جامعه ایران را برآورده نمود و تحولی
مدرن در ساختار حکومتی ایران پدید آورد و چه سزاوارانه، ملت ایران او را رضا شاه
بزرگ می نامد.
از آنجا که خوشبختی و رفاه ایرانیان مورد پسند دشمنان همیشگی
ملت ایران نبوده و نیست، کوشش بسیار و در عین حال بیهوده ای شده است تا سپه خیزی
رضاخان، طرحی انگلیسی وانمود شود و با این اتهام ساختگی و بدون استناد، بر همه
خدمات تاریخی و بی مانند این ابرمرد تاریخ ایران خدشه وارد شود؛ از سرکوب تجزیه
طلبی های میرزا کوچک خان و شیخ خزعل گرفته تا ایجاد راه آهن، از بنیاد دانشگاه
گرفته تا برپایی دادگستری، از شکل گیری ارتش ملی گرفته تا فرمان تاریخی کشف حجاب و
توسع راه و گسترش بهداشت و ...
درباره اساس شکل گیری کودتا ملک الشعرای بهار در تاریخ مختصر
احزاب، صفحه 77 می نویسد: «بسیاری از رهبران ایرانی به این نتیجه رسیده بودند که
در برابر چنین وضعیتی، تنها راه حل موجود آنست که از راه یک کودتا، به تنها نیروی
سازمان یافته اجتماعی، یعنی قشون روی آورده شود.»
دکتر علی اصغر زرگر در پایان نامه دکتری خود در داشنگاهی در
سوییس، به بررسی دقیق همه اسناد موجود در وزرات خارجه انگلیس – از جمله نامه نگاری
های میان وزیر خارجه انگلیس، سفیر این کشور در تهران، فرمانده نیروهای انگلیسی
مستقر در ایران و مسئول سیاست های انگلیس در هند – پرداخته است. این پژوهش مستند
خوشبختانه به کوشش آقای کاوه بیات زیر نام «تاریخ روابط سیاسی ایران و انکلیس در
دوره رضا شاه» به فارسی برگردانده شده و منتشر گردیده است.
یکی از جنبه هایی که بر اهمیت و غیر مغرضانه بودن چنین پژوهشی
می افزاید اینست که اساساً این کتاب به زبان بیگانه گردآوری شده و از اینرو، دکتر
زرگر نمی تواند قصد و غرض جانبدارانه ای در گردآوری آن داشته باشد.
درباره سپه خیزی سوم اسفند، اسناد و مدارک نشان می دهد که
«مقامات انگلیسی تلاش داشتند نگذارند قوای قزاق وارد تهران شوند. زیرا آگاه بودند
اگر پای قزاقها به تهران برسد دیگر نمی توان آنها را بیرون کشید و این وضع می
توانست بر سیاست بریتانیا در ایران تأثیر بسیار ناگواری داشته باشد.» ص64
«در روز 23 بهمن 1299 در آخرین گفتگویی که میان رضاخان و
آیرونساید صورت گرفت، آیرونساید حاضر شد با دو شرط به رضاخان اجازه دهد که قدرت را
در تهران بدست گیرد: 1- وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسی ها از ایران،
آنها را مورد حمله قرار ندهد. 2 – برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهرآمیز نزده
و یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد.» ص68
همانگونه که ملاحظه می شود، انگلیسی ها از یکسو نگران هستند که
مبادا رضاخان به نیروهایشان حمله کند و از دیگر سو مبادا علیه سلطان احمد قاجار
اقدام کند. حال چطور مغرضان و معارضان طرح کودتا و پس از آن بنیاد پادشاهی پهلوی
را طرحی انگلیسی وانمود می کنند، آنهم در حالیکه کوچکترین سندی در اینباره هرگز
وجود ندارد، علت را تنها و تنها در دشمنی تاریخ با ملت ایران و کینه ای خودآزارانه
نسبت به خانواده پهلوی باید جست.
«رضاخان که وزارت جنگ را به عهده داشت یک بیانیه رسمی صادر کرد
و فلسفه کودتا را به عنوان اقدامی جهت پایان دادن به ستم و دخالت اجانب و عدم
لیاقت و خیانت رهبران ملت بصورت مشروح توضیح داد: "بی جهت اشتباده نکنید و از
راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمایید، با کمال افتخار و شرف به شما می گویم که مسبب
حقیقی کودتا منم ..."» ص73
«در آغاز تنها مقاومت جدی در برابر دولت سید ضیا، در شیراز و
از سوی مصدق السلطنه بود. اما اندکی بعد گریخت و در کوههای بختیاری پناه گرفت تا
اینکه قوام السلطنه جانشین سید ضیا شد و از او خواست که در تهران پست وزارت مالیه
را به عهده بگیرد.»
از همین نکته جنسیت و قماش معارضان خانواده پهلوی که برای خدشه
بر خدمات ایران پرستانه و جاویدان آنها، اساس روی کار آمدن رضاخان و شکل گیری
سلسله پادشاهی پهلوی را طرحی انگلیسی تبلیغ می کنند مشخص می شود. اتهام
ناجوانمردانه و حقارت آمیزی که در جای جای کتاب "خاطرات و تألمات" مصدق
السلطنه به ابرمرد تاریخ ایران – رضا شاه بزرگ – نسبت داده شده است و از سوی
جماعتی موسوم به مصدقی با کینه ای خودآزارانه تکرار می شود.
جماعتی که هفتاد سال پس شهریور 1320 هنوز هم بیاینه صادر می
کنند و پایان پادشاهی سراسر خدمت و افتخار رضا شاه بزرگ را آنهم بدست نیروهای
اشغالگر جشن می گیرند و بدین سان می کوشند تا بر درد پهلوی ستیزی خویش مرهم
گذارند.
نخستین اقدام دولت جدید نفی قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود و
در فروردین 1300 پلیس جنوب، نیروی تحت امر انگلیس منحل شد و وزارت خارجه بریتانیا
بجای تحویل اسلحه و تجهیزات پلیس جنوب به دولت ایران، آنها را منهدم کرد. سیاستهای
دولت جدید در جذب آمریکا به عنوان نیروی سوم در ایران و همچنین بستن معاهده دوستی
با افغانستان و ترکیه تا اندازه ای مغایر با منافع انگلیس بود که سر پرسی لورن در
نامه ای به لرد کرزن آنرا تماماً بر اساس سیاستی خصومت آمیز نسبت به منافع انگلیس
تعبیر می کرد.
منازعات رضاخان با سیاست انگلیس پس از نخست وزیری در 3 آبان
1302 افزایش می یابد. از جمله جلب همکاری مشاوران آمریکایی و آلمانی با این هدف که
«ما قصد آن داریم که قدرت اقتصادی روسیه و انگلیس را در ایران ملقی سازیم».
همچنین حرکت برای سرکوب شیخ خزعل که ابتدا به دستور انگلیسی ها
توسط عشایر بختیاری شکست خورد و پس از غلبه بر آنها، با اولتیماتوم شدیداللحن
چمبرلین وزیر امور خارجه انگلیس روبرو شد، اما سردار دلیر ایران عزم کرده بود «این
آخرین مانع را از سر راه رشد ارتش و رفاه و ترقی کشور بردارد».
به هر روی به رغم مخالفت عناصری چون مصدق السلطنه، به پیشنهاد
نمایندگان مجلس شورای ملی و تأیید مجلس مؤسسان، سلطنت مشروطه ایران به اتفاق آرا
به رضاه شاه پهلوی تفویض شد که در اعقاب ذکور او نسلاً بعد نسل برقرار باشد.
سردار دلیر ایران با این اندیشه رهبری ملت ایران را بسوی تمدن
نوین بر عهده گرفت که «ابزار اقتصادی و فرهنگی ای در اختیار مردم ایران قرار دهد
که این توانایی را به آنها بدهد که در شرایطی برابر با هریک از ملل اروپایی به
تقابل برآیند» و باور داشت که «در اینجا کار خواهیم کرد و آنرا مانند اروپا خواهیم
ساخت.»
رویارویی سردار دلیر ایران با سیاستهای استعماری انگلیس، پس از
رسیدن به پادشاهی نیز همچنان ادامه می یابد که در کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و
انگلیس در دوره رضا شاه» تألیف دکتر علی اصغر زرگر به تفصیل پردازش شده است؛ تا
جاییکه به تحریک انگلیسی ها شورشهایی در نقاط مختلف علیه رضا شاه روی داد و حتی
سالارالدوله قاجار با پشتیبانی انگلیسی ها برای اعاده سلطنت قاجار با نیروهایش از
عراق وارد ایران شد.
مبارزه رضا شاه بزرگ با سیاستهای استعماری انگلیس در منطقه تا
آنجا بود که حتی برای باز پس گیری جزیره باسعیدو از اشغال انگلیسی ها به آنجا حمله
نظامی کرد و نیز حاضر نشد رژیم عراق را تحت قیمومیت انگلیس به رسمیت بشناسد.
حال اینکه چرا و چطور جماعتی سپه خیزی رضا شاه بزرگ را که
پیامدی جز رفاه و خوشبختی ایرانیان و به ثمر نشاندن خیزشهای تاریخی ملت ایران
نداشته است طرحی انگلیسی تبلیغ می کنند، و با گذشت بیش از 90 سال از آن تاریخ از
ارایه کوچکترین سندی در اینباره ناتوان هستند، پاسخ را تنها و تنها باید در درد
ایران ستیزی و کینه پهلوی ستیزی اشان جست.
باور داریم که آینده ایران باز هم با مردانی از جنس او رقم
خواهد خورد ... بسی باد چون او دگر شهریار. پاینده ایران.
اوه اوه
پاسخحذفکدام رستاخیز
رضا قلدر خودش قاطر چی سفارت انگلیس بود چطوری میخواست رستاخیز کنه؟؟
هر چند قبول دارم رضا قزاق در اواخر عمر احساس کرد باد داره از سمت هیتلر میوزه رفت سمت المان که به اربابان قبلی خیانت کنه که امریکا انگلیس مثل یک ملیجک عوضش کردن
که البته چون او خدمات زیادی برای انگلیس امریکا کرده بود پسرش را به پاس این خدمات جایگزین کردن
دوست عزیزی که حتی شهامت معرفی خودت را نداری، لطفاً کمی بیشتر مطالعه کن. نادانی و ناآگاهی بزرگترین بلایی است که جامعه ما به آن گرفتار بوده و به همین سبب دائماً در چنگال استبداد و استعمار افتاده است.
پاسخحذفخوشبختانه با انتشار اسناد وزارت خارجه بریتانیا روسیاهی بر رسوایان دروغگویی که رضاشاه بزرگ را عامل انگلیس می دانستند ماند! چرا که کوچکترین سندی دال بر وابستگی یا دست نشاندگی رضاشاه در این اسناد یافت نشد. به شهادت اسناد، وزارت خارجه انگلیس حتی از وقوع کودتای 3 اسفند 1299 اطلاعی نداشت و بعداً توسط سفیر انگلیس در ایران از کم و کیف ماجرا آگاه شد. اما در این اسناد به سرسپردگی و جیره ستانی شاه قاجار (احمدشاه) بارها اشاره رفته است. ایشان به قدری بی غیرت و وطن فروش تشریف داشتند که حاضر شدند در قبال دریافت مقرری ماهانه از دولت فخیمه بریتانیا با امضای قرارداد ننگین 1919 موافقت فرمایند! همچنین ارتباط عناصر وطن فروشی نظیر شیخ خزعل با انگلیس غیرقابل انکار است. همان شیخ خزعلی که سیدحسن مدرس تنها به سبب کینه توزی و دشمنی با رضاشاه از او حمایت می کرد.
کوتاه کردن دست شیخ خزعل و سایر جیره خواران انگلیس از منابع ملی ایران، لغو کاپیتولاسیون و... گوشه ای از اقدامات ارزنده ای بود که رضاشاه بزرگ در راه استقلال میهن به انجام رساند. یادش گرامی و راهش پررهرو باد...