۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

عکس ها، همان تصویرهای بی صدا

گاهی وقت‌ها عکس‌ها برعکس آدم‌ها، با آدم‌ها راحت‌ترند...



خبرنگارانِ همه جای دنیا وقتی مصاحبه ای با سوژه های خبری خود انجام می دهند در ابتدا یا انتهای کار، عکس های غیر خبری شان هم از نگاه عکاسان دور نمی ماند.
این عکس هم، تصویر یکی از روزهاست پس از مصاحبه ای که با رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران داشته ام.
عکس ها، همان تصویرهای بی صدا همیشه قصه هایی در پسِ به قاب نشستن هم با خود داشته و دارند و گاهی از تفسیرهای عجیب و شگرف هم مصون نمی مانند.
من عکسی با خاتمی دارم درست از زاویه ای که او با یک موبایل در حال گفتگو است و من هم سرم چسبیده به همان موبایل است. این عکس مال زمانی است که پس از اخراج از مجلس تحت تعقیب و گریز بودم و یک ماهی را در خانه ی مادرم در شمال یواشکی روزگار می گذراندم. وقتی به تهران برگشتم در کنفرانس خبری که خبرنگاران با خاتمی داشتند مادرم می خواست دغدغه های مادرانه اش را به خاتمی بگوید که او مسول جان خبرنگاران است و چرا یک عده ای به خودشان حق می دهند که دخترش را تهدید کنند...
یادم نمی آید کدام عکاس، تصویر این گفتگوی تلفنی را به قاب نشاند بارها یالثارات و کیهان و فارس بر همان عکس تفسیرهای طویل نوشته اند که چرا سر یک خبرنگار زن باید چسبیده و نزدیک به سرِ یک رییس جمهور روحانی باشد در حالی که موضوع بسیار ساده تر از این حرف ها بود: مادرم بلد نبود همه ی همان دغدغه های مادرانه اش را به زبان فارسی بگوید و یک کلمه در میان به زبان مازنی حرف می زد و من باید همان گفتگوی تلفنی را برای خاتمی ترجمه می کردم و این تمامِ قصه ی آن عکس بود...
این عکسم با آقای پهلوی هم بی قصه نیست و قصه اش ساده و انسانی است حتی اگر هزار نقد و اعتراض به هر دو سوی این ماجرا داشته باشیم.
مصاحبه ام با آقای پهلوی که تمام شد حسن سربخشیان با مصاحبه شونده راهی فضای باغ شد تا عکس های خبری اش در فضایی غیر از چهارچوب و فضای بسته ی اتاق هم به قاب بنشیند. گوشه ای ایستادم و از دور لبخند ها و ژست های مصاحبه شونده را نگاه می کردم این هم بخشی از کار ما روزنامه چی هاست انگار که یک گوشه می ایستیم و به مناسبات میان عکاس و سوژه ی عکس خیره می شویم.... فرقی ندارد مصاحبه شونده چه کسی باشد همیشه دیدن حالات روشن یا مبهم شان در برابر دوربین عکاسان خود روی دیگر چندین گزارشِ نانوشته می تواند باشد.
رضا پهلوی با دوربین رودربایستی نداشت جلوی چشم های دوربینی که می دانست هیچ حرکتی را از قلم نمی اندازد، از پله ها بالا آمد و مصاحبه کننده را آرام دعوت به گرفتنِ عکس کرد. این کار را معمولا در فرهنگ ایرانی کم می بینیم.
مصاحبه شوندگان باز هم تاکید می کنم در هر جایگاهی که باشند معمولا وقتی فلاش های دوربین در برابر صورت شان ضرب می گیرد ناگهان دچار خودمهم بینی و یا نوعی خود متفاوت بینی می شوند و در این تعریفِ نامرسوم هم معمولا می ایستند تا دیگران از آنها خواهش کنند که عکسی هم با آنها بیاندازند اما اینجا این من بودم که علی رغم ادعاهایم هنوز گرفتنِ یک عکسِ غیر رسمی با فرزند شاه ایران برایم تابو بود
عکس را گذاشته بودم در آرشیو خاک می خورد شاید به همین دلیل که عکس ها گاهی از قضاوت ها مصون نمی مانند اما گاهی وقت ها عکس ها بر عکسِ آدم ها با آدم ها راحت ترند، انسانی ترند.


برگرفته از صفحه فیس بوک مسیح علی‌نژاد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر